مغز خلاق (2024) به بررسی علمی باورهای اشتباهی که توی ذهن مردم راجع به خلاقیت هست، می‌پردازه و نکات خیلی جالبی پیدا می‌کنه که به خیلی از این اشتباهات برمی‌گرده. به‌جای این‌که فقط بخواد اثبات کنه که باورهایی مثل «نیمکره راست مغز خلاقه»، «هنرمندان باید در عذاب باشن» یا «نبوغ خلاق یه چیز خاصه»، این کتاب نشون می‌ده که درسته که این چیزا اشتباه هستن، اما یه قسمت از حقیقت توشون وجود داره که می‌تونه کمک کنه بفهمیم چطور مغز ما خلاق میشه.

درباره نویسنده

آنا آبراهام استاد دانشگاه جورجیاست و در مرکز خلاقیت و توسعه استعدادهای دانشگاه جورجیا مشغول به کاره. اون توی تحقیقاتش، خلاقیت و تخیل انسان رو از دید روانشناسی و علوم اعصاب بررسی می‌کنه. آنا یکی از بزرگ‌ترین متخصص‌های علوم اعصاب خلاقیت شناخته می‌شه و چندین کتاب تأثیرگذار نوشته که یکی از معروف‌ترینش علوم اعصاب خلاقیت (۲۰۱۸) هست. تحقیقاتش در دانشگاه‌ها و موسسات مختلف توی کشورها و قاره‌های مختلف باعث شده که دیدگاه خاص و جهانی درک این که چطور مغز انسان ایده‌های جدید می‌سازه، پیدا کنه.


خلاقیت؛ چیزی بیشتر از نیمکره راست مغز

شاید شما هم شنیدید که می‌گن «خلاقیت کار نیمکره راست مغز است» و این موضوع توی فرهنگ‌های مختلف خیلی شناخته شده‌است. 😅 اما درواقع این باور فقط یک قسمت از حقیقت رو بیان می‌کنه. وقتی به این موضوع نگاه می‌کنیم، متوجه می‌شیم که مغز ما برای خلاق بودن، به همکاری خیلی از بخش‌هاش نیاز داره. مغز برای خلاقیت نه تنها از نیمکره راست استفاده می‌کنه، بلکه نیمکره چپ هم به کمک میاد تا تحلیل‌ها و تصمیمات منطقی هم توی فرآیند دخیل باشه. یعنی خلاقیت یه کار تیمی بین بخش‌های مختلف مغز هست!

برای مثال وقتی می‌خواید یه ایده جدید پیدا کنید، ممکنه از قسمت‌های منطقی مغزتون هم برای حل مسئله استفاده کنید، و این نشون می‌ده که خلاقیت ترکیبی از تحلیل و تخیله! 🚀 بنابراین باید بدونیم که خلاق بودن فقط به معنی “بی‌خیال بودن” و “روی احساسات بودن” نیست. بلکه یه فرآیند پیچیده است که به همه جنبه‌های مغز شما بستگی داره.


هنرمندان و «رنج کشیدن»؛ افسانه یا حقیقت؟

خیلی‌ها فکر می‌کنن که هنرمندان بزرگ فقط وقتی می‌تونن آثار عالی بسازن که توی زندگی‌شون مشکلات روحی و رنج‌های زیادی داشته باشن. 🎨 این باور که باید حتما درد کشید تا هنرمند شد، یه افسانه‌ست که خیلی‌ها توی دنیای هنر بهش باور دارن. ولی آنا میگه که این فقط یه بخش کوچیک از حقیقت رو نشون می‌ده. در واقع، خیلی از هنرمندان بزرگ اصلاً توی شرایط سخت روحی نبودن و حتی می‌تونستن آثارشون رو در دوران‌هایی از زندگی که احساس راحتی می‌کردن، بسازن.

در واقع، خلاقیت به‌جای اینکه به رنج وابسته باشه، به نیاز به ایده‌های جدید و پیدا کردن راه‌های جدید برای بیان خودمون ربط داره. برای همینه که می‌بینیم هنرمندان با حالا زندگی‌های مختلف، همچنان آثار جالب و متفاوتی می‌سازن. 😇 در نهایت، داشتن مشکلات زیاد باعث نمی‌شه که خلاق بشید، بلکه این توانایی شماست که به دنبال دیدن و خلق چیزهای جدید می‌ره.


نبوغ خلاق؛ فقط برای نخبگان؟

وقتی از نبوغ خلاق صحبت می‌کنیم، معمولاً اسم‌هایی مثل اینشتین یا داوینچی میاد توی ذهنمون. این افراد رو به عنوان نمادهای نبوغ خلاق می‌شناسیم و فکر می‌کنیم فقط بعضی‌ها این توانایی رو دارن. 💡 اما آنا آبراهام می‌گه که خلاقیت فقط برای تعداد خاصی از افراد نیست. به نظر اون، هر کسی می‌تونه خلاق باشه، فقط باید روش‌ها و مهارت‌هایی که برای پرورش این توانایی نیاز داره رو یاد بگیره.

خلاقیت چیزی نیست که فقط به کسانی که نبوغ طبیعی دارن، تعلق داشته باشه. بلکه این یه مهارته که همه می‌تونن یاد بگیرن. ممکنه شما هم فکر کنید که هیچ وقت خلاق نمی‌شید، اما باید بدونید که با تمرین، تفکر انتقادی و شهود می‌تونید این توانایی رو توی خودتون فعال کنید. یعنی هر کسی می‌تونه به نوعی خلاق باشه، کافی‌ست از ترس شکست دست بردارید و شروع کنید! 🌱


خلاقیت در هنر و علم؛ فرقش چیه؟

آنا توی کتابش می‌گه که خلاقیت فقط مختص دنیای هنر نیست، بلکه توی دنیای علم هم اهمیت داره. فکر می‌کنید فقط هنرمندان خلاق هستن؟ نه! دانشمندان، مهندسان و حتی معلمان هم خلاقیت‌های خاص خودشون رو دارن. 🔬 توی دنیای علم، خلاقیت یعنی ابداع چیزهای جدید یا پیدا کردن راه‌حل‌های نو برای مسائل مختلف، در حالی که در هنر بیشتر با ابراز احساسات و ایده‌های فردی روبرو هستیم. ولی در نهایت، هر دو این‌ها به یک نتیجه می‌رسه: تولید چیزی نو و متفاوت!

به‌عنوان مثال، اینشتین با تفکر خلاقانه‌اش توانست تئوری نسبیت رو خلق کنه که یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای علمی تاریخ بشر شد. همینطور پیکاسو هم با استفاده از خلاقیتش در دنیای هنر، آثار متفاوتی خلق کرد. 💥 این‌طور که می‌بینید، خلاقیت در هر زمینه‌ای، یعنی دیدن دنیا از زاویه‌ای جدید و متفاوت.


نتیجه‌گیری: خلاقیت رو می‌شه یاد گرفت!

آخر کتاب، آنا می‌گه که خلاقیت چیزی نیست که فقط مختص افراد خاص باشه. بلکه این یه ویژگی‌ست که هر کسی می‌تونه یاد بگیره و توی خودش پرورش بده. خلاقیت نه یه استعداد طبیعی، بلکه یه مهارت برای دیدن دنیا از زاویه‌ای نو هست. 🌍

پس اگر شما هم فکر می‌کنید که از خلاقیت دورید، باید بدونید که فقط نیاز دارید تا به خودتون اعتماد کنید و راه‌های پرورش این توانایی رو پیدا کنید. مغز شما پتانسیل خلاقیت رو داره و می‌تونه دنیای جدیدی رو به روی شما باز کنه. 🌟

نویسنده کتاب

آنا ابراهیم

زمان لازم برای مطالعه این کتاب

50

دقیقه

مغز خلاق

اسطوره ها و حقایق

جلد کتاب

دسته بندی

علمی

آنا ابراهیم

نویسنده

50

زمان مطالعه

مغز خلاق

مغز خلاق (2024) به بررسی علمی باورهای اشتباهی که توی ذهن مردم راجع به خلاقیت هست، می‌پردازه و نکات خیلی جالبی پیدا می‌کنه که به خیلی از این اشتباهات برمی‌گرده. به‌جای این‌که فقط بخواد اثبات کنه که باورهایی مثل «نیمکره راست مغز خلاقه»، «هنرمندان باید در عذاب باشن» یا «نبوغ خلاق یه چیز خاصه»، این کتاب نشون می‌ده که درسته که این چیزا اشتباه هستن، اما یه قسمت از حقیقت توشون وجود داره که می‌تونه کمک کنه بفهمیم چطور مغز ما خلاق میشه.

درباره نویسنده

آنا آبراهام استاد دانشگاه جورجیاست و در مرکز خلاقیت و توسعه استعدادهای دانشگاه جورجیا مشغول به کاره. اون توی تحقیقاتش، خلاقیت و تخیل انسان رو از دید روانشناسی و علوم اعصاب بررسی می‌کنه. آنا یکی از بزرگ‌ترین متخصص‌های علوم اعصاب خلاقیت شناخته می‌شه و چندین کتاب تأثیرگذار نوشته که یکی از معروف‌ترینش علوم اعصاب خلاقیت (۲۰۱۸) هست. تحقیقاتش در دانشگاه‌ها و موسسات مختلف توی کشورها و قاره‌های مختلف باعث شده که دیدگاه خاص و جهانی درک این که چطور مغز انسان ایده‌های جدید می‌سازه، پیدا کنه.


خلاقیت؛ چیزی بیشتر از نیمکره راست مغز

شاید شما هم شنیدید که می‌گن «خلاقیت کار نیمکره راست مغز است» و این موضوع توی فرهنگ‌های مختلف خیلی شناخته شده‌است. 😅 اما درواقع این باور فقط یک قسمت از حقیقت رو بیان می‌کنه. وقتی به این موضوع نگاه می‌کنیم، متوجه می‌شیم که مغز ما برای خلاق بودن، به همکاری خیلی از بخش‌هاش نیاز داره. مغز برای خلاقیت نه تنها از نیمکره راست استفاده می‌کنه، بلکه نیمکره چپ هم به کمک میاد تا تحلیل‌ها و تصمیمات منطقی هم توی فرآیند دخیل باشه. یعنی خلاقیت یه کار تیمی بین بخش‌های مختلف مغز هست!

برای مثال وقتی می‌خواید یه ایده جدید پیدا کنید، ممکنه از قسمت‌های منطقی مغزتون هم برای حل مسئله استفاده کنید، و این نشون می‌ده که خلاقیت ترکیبی از تحلیل و تخیله! 🚀 بنابراین باید بدونیم که خلاق بودن فقط به معنی “بی‌خیال بودن” و “روی احساسات بودن” نیست. بلکه یه فرآیند پیچیده است که به همه جنبه‌های مغز شما بستگی داره.


هنرمندان و «رنج کشیدن»؛ افسانه یا حقیقت؟

خیلی‌ها فکر می‌کنن که هنرمندان بزرگ فقط وقتی می‌تونن آثار عالی بسازن که توی زندگی‌شون مشکلات روحی و رنج‌های زیادی داشته باشن. 🎨 این باور که باید حتما درد کشید تا هنرمند شد، یه افسانه‌ست که خیلی‌ها توی دنیای هنر بهش باور دارن. ولی آنا میگه که این فقط یه بخش کوچیک از حقیقت رو نشون می‌ده. در واقع، خیلی از هنرمندان بزرگ اصلاً توی شرایط سخت روحی نبودن و حتی می‌تونستن آثارشون رو در دوران‌هایی از زندگی که احساس راحتی می‌کردن، بسازن.

در واقع، خلاقیت به‌جای اینکه به رنج وابسته باشه، به نیاز به ایده‌های جدید و پیدا کردن راه‌های جدید برای بیان خودمون ربط داره. برای همینه که می‌بینیم هنرمندان با حالا زندگی‌های مختلف، همچنان آثار جالب و متفاوتی می‌سازن. 😇 در نهایت، داشتن مشکلات زیاد باعث نمی‌شه که خلاق بشید، بلکه این توانایی شماست که به دنبال دیدن و خلق چیزهای جدید می‌ره.


نبوغ خلاق؛ فقط برای نخبگان؟

وقتی از نبوغ خلاق صحبت می‌کنیم، معمولاً اسم‌هایی مثل اینشتین یا داوینچی میاد توی ذهنمون. این افراد رو به عنوان نمادهای نبوغ خلاق می‌شناسیم و فکر می‌کنیم فقط بعضی‌ها این توانایی رو دارن. 💡 اما آنا آبراهام می‌گه که خلاقیت فقط برای تعداد خاصی از افراد نیست. به نظر اون، هر کسی می‌تونه خلاق باشه، فقط باید روش‌ها و مهارت‌هایی که برای پرورش این توانایی نیاز داره رو یاد بگیره.

خلاقیت چیزی نیست که فقط به کسانی که نبوغ طبیعی دارن، تعلق داشته باشه. بلکه این یه مهارته که همه می‌تونن یاد بگیرن. ممکنه شما هم فکر کنید که هیچ وقت خلاق نمی‌شید، اما باید بدونید که با تمرین، تفکر انتقادی و شهود می‌تونید این توانایی رو توی خودتون فعال کنید. یعنی هر کسی می‌تونه به نوعی خلاق باشه، کافی‌ست از ترس شکست دست بردارید و شروع کنید! 🌱


خلاقیت در هنر و علم؛ فرقش چیه؟

آنا توی کتابش می‌گه که خلاقیت فقط مختص دنیای هنر نیست، بلکه توی دنیای علم هم اهمیت داره. فکر می‌کنید فقط هنرمندان خلاق هستن؟ نه! دانشمندان، مهندسان و حتی معلمان هم خلاقیت‌های خاص خودشون رو دارن. 🔬 توی دنیای علم، خلاقیت یعنی ابداع چیزهای جدید یا پیدا کردن راه‌حل‌های نو برای مسائل مختلف، در حالی که در هنر بیشتر با ابراز احساسات و ایده‌های فردی روبرو هستیم. ولی در نهایت، هر دو این‌ها به یک نتیجه می‌رسه: تولید چیزی نو و متفاوت!

به‌عنوان مثال، اینشتین با تفکر خلاقانه‌اش توانست تئوری نسبیت رو خلق کنه که یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای علمی تاریخ بشر شد. همینطور پیکاسو هم با استفاده از خلاقیتش در دنیای هنر، آثار متفاوتی خلق کرد. 💥 این‌طور که می‌بینید، خلاقیت در هر زمینه‌ای، یعنی دیدن دنیا از زاویه‌ای جدید و متفاوت.


نتیجه‌گیری: خلاقیت رو می‌شه یاد گرفت!

آخر کتاب، آنا می‌گه که خلاقیت چیزی نیست که فقط مختص افراد خاص باشه. بلکه این یه ویژگی‌ست که هر کسی می‌تونه یاد بگیره و توی خودش پرورش بده. خلاقیت نه یه استعداد طبیعی، بلکه یه مهارت برای دیدن دنیا از زاویه‌ای نو هست. 🌍

پس اگر شما هم فکر می‌کنید که از خلاقیت دورید، باید بدونید که فقط نیاز دارید تا به خودتون اعتماد کنید و راه‌های پرورش این توانایی رو پیدا کنید. مغز شما پتانسیل خلاقیت رو داره و می‌تونه دنیای جدیدی رو به روی شما باز کنه. 🌟

مغز خلاق (2024) به بررسی علمی باورهای اشتباهی که توی ذهن مردم راجع به خلاقیت هست، می‌پردازه و نکات خیلی جالبی پیدا می‌کنه که به خیلی از این اشتباهات برمی‌گرده. به‌جای این‌که فقط بخواد اثبات کنه که باورهایی مثل «نیمکره راست مغز خلاقه»، «هنرمندان باید در عذاب باشن» یا «نبوغ خلاق یه چیز خاصه»، این کتاب نشون می‌ده که درسته که این چیزا اشتباه هستن، اما یه قسمت از حقیقت توشون وجود داره که می‌تونه کمک کنه بفهمیم چطور مغز ما خلاق میشه.

درباره نویسنده

آنا آبراهام استاد دانشگاه جورجیاست و در مرکز خلاقیت و توسعه استعدادهای دانشگاه جورجیا مشغول به کاره. اون توی تحقیقاتش، خلاقیت و تخیل انسان رو از دید روانشناسی و علوم اعصاب بررسی می‌کنه. آنا یکی از بزرگ‌ترین متخصص‌های علوم اعصاب خلاقیت شناخته می‌شه و چندین کتاب تأثیرگذار نوشته که یکی از معروف‌ترینش علوم اعصاب خلاقیت (۲۰۱۸) هست. تحقیقاتش در دانشگاه‌ها و موسسات مختلف توی کشورها و قاره‌های مختلف باعث شده که دیدگاه خاص و جهانی درک این که چطور مغز انسان ایده‌های جدید می‌سازه، پیدا کنه.


خلاقیت؛ چیزی بیشتر از نیمکره راست مغز

شاید شما هم شنیدید که می‌گن «خلاقیت کار نیمکره راست مغز است» و این موضوع توی فرهنگ‌های مختلف خیلی شناخته شده‌است. 😅 اما درواقع این باور فقط یک قسمت از حقیقت رو بیان می‌کنه. وقتی به این موضوع نگاه می‌کنیم، متوجه می‌شیم که مغز ما برای خلاق بودن، به همکاری خیلی از بخش‌هاش نیاز داره. مغز برای خلاقیت نه تنها از نیمکره راست استفاده می‌کنه، بلکه نیمکره چپ هم به کمک میاد تا تحلیل‌ها و تصمیمات منطقی هم توی فرآیند دخیل باشه. یعنی خلاقیت یه کار تیمی بین بخش‌های مختلف مغز هست!

برای مثال وقتی می‌خواید یه ایده جدید پیدا کنید، ممکنه از قسمت‌های منطقی مغزتون هم برای حل مسئله استفاده کنید، و این نشون می‌ده که خلاقیت ترکیبی از تحلیل و تخیله! 🚀 بنابراین باید بدونیم که خلاق بودن فقط به معنی “بی‌خیال بودن” و “روی احساسات بودن” نیست. بلکه یه فرآیند پیچیده است که به همه جنبه‌های مغز شما بستگی داره.


هنرمندان و «رنج کشیدن»؛ افسانه یا حقیقت؟

خیلی‌ها فکر می‌کنن که هنرمندان بزرگ فقط وقتی می‌تونن آثار عالی بسازن که توی زندگی‌شون مشکلات روحی و رنج‌های زیادی داشته باشن. 🎨 این باور که باید حتما درد کشید تا هنرمند شد، یه افسانه‌ست که خیلی‌ها توی دنیای هنر بهش باور دارن. ولی آنا میگه که این فقط یه بخش کوچیک از حقیقت رو نشون می‌ده. در واقع، خیلی از هنرمندان بزرگ اصلاً توی شرایط سخت روحی نبودن و حتی می‌تونستن آثارشون رو در دوران‌هایی از زندگی که احساس راحتی می‌کردن، بسازن.

در واقع، خلاقیت به‌جای اینکه به رنج وابسته باشه، به نیاز به ایده‌های جدید و پیدا کردن راه‌های جدید برای بیان خودمون ربط داره. برای همینه که می‌بینیم هنرمندان با حالا زندگی‌های مختلف، همچنان آثار جالب و متفاوتی می‌سازن. 😇 در نهایت، داشتن مشکلات زیاد باعث نمی‌شه که خلاق بشید، بلکه این توانایی شماست که به دنبال دیدن و خلق چیزهای جدید می‌ره.


نبوغ خلاق؛ فقط برای نخبگان؟

وقتی از نبوغ خلاق صحبت می‌کنیم، معمولاً اسم‌هایی مثل اینشتین یا داوینچی میاد توی ذهنمون. این افراد رو به عنوان نمادهای نبوغ خلاق می‌شناسیم و فکر می‌کنیم فقط بعضی‌ها این توانایی رو دارن. 💡 اما آنا آبراهام می‌گه که خلاقیت فقط برای تعداد خاصی از افراد نیست. به نظر اون، هر کسی می‌تونه خلاق باشه، فقط باید روش‌ها و مهارت‌هایی که برای پرورش این توانایی نیاز داره رو یاد بگیره.

خلاقیت چیزی نیست که فقط به کسانی که نبوغ طبیعی دارن، تعلق داشته باشه. بلکه این یه مهارته که همه می‌تونن یاد بگیرن. ممکنه شما هم فکر کنید که هیچ وقت خلاق نمی‌شید، اما باید بدونید که با تمرین، تفکر انتقادی و شهود می‌تونید این توانایی رو توی خودتون فعال کنید. یعنی هر کسی می‌تونه به نوعی خلاق باشه، کافی‌ست از ترس شکست دست بردارید و شروع کنید! 🌱


خلاقیت در هنر و علم؛ فرقش چیه؟

آنا توی کتابش می‌گه که خلاقیت فقط مختص دنیای هنر نیست، بلکه توی دنیای علم هم اهمیت داره. فکر می‌کنید فقط هنرمندان خلاق هستن؟ نه! دانشمندان، مهندسان و حتی معلمان هم خلاقیت‌های خاص خودشون رو دارن. 🔬 توی دنیای علم، خلاقیت یعنی ابداع چیزهای جدید یا پیدا کردن راه‌حل‌های نو برای مسائل مختلف، در حالی که در هنر بیشتر با ابراز احساسات و ایده‌های فردی روبرو هستیم. ولی در نهایت، هر دو این‌ها به یک نتیجه می‌رسه: تولید چیزی نو و متفاوت!

به‌عنوان مثال، اینشتین با تفکر خلاقانه‌اش توانست تئوری نسبیت رو خلق کنه که یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای علمی تاریخ بشر شد. همینطور پیکاسو هم با استفاده از خلاقیتش در دنیای هنر، آثار متفاوتی خلق کرد. 💥 این‌طور که می‌بینید، خلاقیت در هر زمینه‌ای، یعنی دیدن دنیا از زاویه‌ای جدید و متفاوت.


نتیجه‌گیری: خلاقیت رو می‌شه یاد گرفت!

آخر کتاب، آنا می‌گه که خلاقیت چیزی نیست که فقط مختص افراد خاص باشه. بلکه این یه ویژگی‌ست که هر کسی می‌تونه یاد بگیره و توی خودش پرورش بده. خلاقیت نه یه استعداد طبیعی، بلکه یه مهارت برای دیدن دنیا از زاویه‌ای نو هست. 🌍

پس اگر شما هم فکر می‌کنید که از خلاقیت دورید، باید بدونید که فقط نیاز دارید تا به خودتون اعتماد کنید و راه‌های پرورش این توانایی رو پیدا کنید. مغز شما پتانسیل خلاقیت رو داره و می‌تونه دنیای جدیدی رو به روی شما باز کنه. 🌟

مغز خلاق

فصل دوم از پنج: از هر دو طرف الآن شاید شنیدی که گفته میشه آدم‌های خلاق مغز راستشون بیشتر فعال هست، در حالی که تفکر منطقی مربوط به مغز چپ میشه. این ایده توی دهه 1960 انقدر معروف شد که تقریباً همه چی رو تحت تأثیر قرار داد، از آموزش گرفته تا تست‌های شخصیت. اما داستان واقعی این که مغز چطور خلاقیت می‌سازه خیلی زودتر از اینا شروع شده و خیلی کمتر سیاه و سفید بوده. تو اوایل قرن 1800، دانشمندان معتقد بودن که هر توانایی ذهنی در نواحی خاصی از مغز قرار داره که باعث شد مردم به مطالعه برآمدگی‌های جمجمه افراد بپردازن. این کار رو فیزیوگنومی یا «سرشناسی» می‌نامیدند. این باور بعدها رد شد، اما دانه‌های اولیه فهمیدن این که چطور قسمت‌های مختلف مغز به توانایی‌های ما کمک می‌کنه، توش کاشته شد. افسانه خلاقیت مغز راست مدرن از تحقیقات مهم روی بیمارانی که عمل جراحی برش مغز برای درمان صرع شدید انجام داده بودن به وجود اومد. در یک مورد مشهور، دست چپ بیمار شروع به باز کردن دکمه‌های پیراهنش می‌کرد در حالی که دست راستش در حال بستن اون‌ها بود. یه بیمار دیگه گزارش کرد که دست چپش گاهی اوقات چیزی رو که می‌خواست با دست راستش برداره، می‌زد کنار، انگار دو اراده متفاوت توی بدن یکی بودن. این تحقیق باعث شد که یک دیدگاه ساده‌انگارانه از عملکرد مغز به وجود بیاد. این موارد نشون نمی‌ده که یکی از نیمکره‌های مغز خلاق‌تر از دیگریه. در عوض، اون‌ها نشان می‌دن که چطور هر دو نیمکره مغز به طور پیچیده‌ای با هم کار می‌کنن تا تجربه‌ای یکپارچه از دنیای اطراف ایجاد کنن. توی زندگی روزمره، اکثر این بیماران به طرز شگفت‌انگیزی خوب عمل می‌کردن، که نشون میده مغز چقدر قابل انطباق هست. یا مثلا به موزیسین‌ها فکر کن. نیمکره راست مغزشون ممکنه در کمک به ملودی یا ابراز احساسات باشه، اما نیمکره چپ مسئول ریتم، تمپو و مهارت‌های تکنیکی هست. وقتی موزیسین‌ها بداهه می‌زنن، هر دو نیمکره در یک رقص پیچیده با هم کار می‌کنن. این مشابه تجربه هنرمندان بصری هم هست. در حین نقاشی، نیمکره راست شما ممکنه کمک کنه تا شکل کلی و کیفیت احساسی چیزی رو که می‌بینید درک کنید، اما نیمکره چپ کمک می‌کنه تا فرم‌های پیچیده رو به بخش‌های قابل مدیریت تقسیم کنه و دقت فنی رو حفظ کنه. مثل یک مکالمه بین دو کارشناس، هر کدوم دیدگاه منحصر به فرد خودشون رو میارن تا چیزی جدید بسازن. تفاوت بین مهارت‌های فنی و استعداد شهودی یه بینش جالب دیگه رو به ما میده. یه نقاش ماهر هم به توانایی فنی برای کار کردن با مواد نیاز داره، هم به حس شهودی برای ترکیب‌بندی و رنگ. این توانایی‌ها در نیمه‌های مختلف مغز نیستن، بلکه از تعاملات پیچیده در سراسر مغز شما به وجود می‌یان. مهم‌تر از همه این که خلاقیت فقط توانایی خلق کردن نیست؛ بلکه میل به خلق کردنه. این انگیزه، شبکه‌های مختلف مغزی که با احساسات، پاداش و رفتار هدفمند در ارتباط هستن، درگیر می‌کنه. وقتی که احساس می‌کنید باید چیزی بنویسید، نقاشی کنید یا به صورت خلاقانه یک مشکل رو حل کنید، تمام مغز شما در این تمایل خلاقانه شرکت می‌کنه.
بعدی

مغز خلاق

آنا ابراهیم

چه فایده‌ای برای من داره؟ کشف داستان کامل‌تری از خلاقیت انسانی باید برای هنر خود رنج بکشی. خلاقیت توی سمت راست مغز زندگی می‌کنه. برای باز کردن پتانسیل خلاقیت‌ات، به یه هوش فوق‌العاده نیاز داری، یا شاید هم باید به حالت تغییر یافته‌ای که تحت تأثیر مواد مخدر یا چیزای مشابه به وجود میاد، وارد بشی. این باورهای ثابت شده در مورد خلاقیت انسان‌ها صرفاً افسانه‌هایی نیستن که باید شکسته بشن – بلکه پنجره‌هایی هستن برای درک عمیق‌تر این که خلاقیت واقعاً چطور کار می‌کنه. با بررسی این که چطور این باورهای قدیمی حقیقت‌هایی در دل خودشون دارن، Anna Abraham، دانشمند عصب‌شناسی، به کشف بینش‌های شگفت‌انگیزی در مورد مغز خلاق می‌پردازه که می‌تونه طرز فکر شما رو در مورد پتانسیل خلاقانه خودتون تغییر بده. فصل اول از پنج: رویکرد جدید به افسانه‌های قدیمی خیلی از افسانه‌ها در مورد خلاقیت و مغز هنرمند وجود داره. برای مثال: مغز راست خلاقه، مغز چپ منطقیه. یا باید هنرمندها برای هنر خودشون رنج بکشن. یا حتی اگه بخوایم یک قدم جلوتر بریم، این که نابغه‌های خلاقی نیاز به دیوانگی دارن. این ایده‌ها توی فرهنگ ما خیلی عمیقاً ریشه دارن و به نظر می‌رسه که مثل یه حقیقت جهانی باشن. اما واقعیت، همونطور که Anna Abraham می‌گه، خیلی جذاب‌تر از این حرف‌هاست. برو به زمان رنسانس فکر کن، وقتی که هنرمندان به عنوان افرادی که از الهام الهی برخوردار بودن، از طرف خدا لمس شده بودن، یا توسط شیاطین به هنر خودشون مشغول بودن، دیده می‌شدن. توی دوران ویکتوریایی، خلاقیت با جنون و همزادش یعنی نابغگی پیوند خورده بود. تا دهه 1960، فرهنگ عامه به طور مرتب مغز رو به دو نیمه خلاق و منطقی تقسیم کرده بود و از هنرمندان خواسته می‌شد که مغز منطقی خودشون رو کنار بذارن تا منبع خلاقیت‌شون رو آزاد کنن. هر دوره تاریخی افسانه‌های خودشو در مورد خلاقیت ساخته، و هر کدوم یه دانه حقیقت توشون داره. لئوناردو داوینچی رو در نظر بگیر. معمولاً به عنوان یه نابغه تنها و خلاق که بینایی و استعداد بی‌نظیری داشته معرفی میشه. در حالی که استعدادش بی‌نظیر بود، اما در حقیقت یک کارگاه شلوغ داشت که با هنرمندان دیگه و شاگردانش همکاری می‌کرد. خلاقیتش فقط از درخشش فردی نمیومد، بلکه از همکاری فعال با دیگران هم بود. این نشون می‌ده که حقیقتی مهم در دل افسانه «نابغه تنها» وجود داره: در حالی که ایده‌های خلاقانه ممکنه توی لحظات تنهایی بیافتن، اغلب بر پایه‌های همکاری و تبادل ساخته میشن. Anna Abraham به این رویکرد متعادل برای بررسی باورهای ما در مورد خلاقیت انسان‌ها تشویق می‌کنه. به جای این که فقط این افسانه‌ها رو درست یا غلط اعلام کنیم، اون نشون می‌ده چرا این افسانه‌ها به وجود اومدن و چی می‌تونن به ما یاد بدن. مثلاً وقتی به این باور نگاه می‌کنیم که هنرمندها باید برای هنر خودشون رنج بکشن، شواهدی پیدا می‌کنیم که نشون می‌ده بعضی از انواع حساسیت‌های احساسی می‌تونن خلاقیت رو تقویت کنن – اما نه به شیوه‌ای که اغلب توی فیلم‌ها و کتاب‌ها نشون داده میشه. این رویکرد جدید می‌تونه به شما کمک کنه تا خلاقیت رو همونطور که در مغز و بدن‌تون وجود داره، درک کنید. این یه تصویر کامل‌تر از چطور کار کردن تفکر خلاق ایجاد می‌کنه. شما کشف می‌کنید که توانایی خلاقانه صرفاً توی یک نیمه مغز نیست، فقط با هوش تضمین نمی‌شه و وابسته به رنج یا حالات تغییر یافته نیست. در عوض، از تعاملات پیچیده بین مناطق مختلف مغز، تجربیات زندگی و تمرین‌های عمدی به وجود میاد. و این بینش‌ها فقط کنجکاوی ما رو برطرف نمی‌کنن؛ بلکه به ما کمک می‌کنن تا پتانسیل خلاق خودمون رو بهتر بشناسیم و پرورش بدیم. بعد از همه، خلاقیت فقط در مورد نابغه یا دیوانگی نیست. این یه ظرفیت اساسی انسانی هست که هنوز در حال یاد گرفتن چگونگی درک اون هستیم.
فصل دوم از پنج: از هر دو طرف الآن شاید شنیدی که گفته میشه آدم‌های خلاق مغز راستشون بیشتر فعال هست، در حالی که تفکر منطقی مربوط به مغز چپ میشه. این ایده توی دهه 1960 انقدر معروف شد که تقریباً همه چی رو تحت تأثیر قرار داد، از آموزش گرفته تا تست‌های شخصیت. اما داستان واقعی این که مغز چطور خلاقیت می‌سازه خیلی زودتر از اینا شروع شده و خیلی کمتر سیاه و سفید بوده. تو اوایل قرن 1800، دانشمندان معتقد بودن که هر توانایی ذهنی در نواحی خاصی از مغز قرار داره که باعث شد مردم به مطالعه برآمدگی‌های جمجمه افراد بپردازن. این کار رو فیزیوگنومی یا «سرشناسی» می‌نامیدند. این باور بعدها رد شد، اما دانه‌های اولیه فهمیدن این که چطور قسمت‌های مختلف مغز به توانایی‌های ما کمک می‌کنه، توش کاشته شد. افسانه خلاقیت مغز راست مدرن از تحقیقات مهم روی بیمارانی که عمل جراحی برش مغز برای درمان صرع شدید انجام داده بودن به وجود اومد. در یک مورد مشهور، دست چپ بیمار شروع به باز کردن دکمه‌های پیراهنش می‌کرد در حالی که دست راستش در حال بستن اون‌ها بود. یه بیمار دیگه گزارش کرد که دست چپش گاهی اوقات چیزی رو که می‌خواست با دست راستش برداره، می‌زد کنار، انگار دو اراده متفاوت توی بدن یکی بودن. این تحقیق باعث شد که یک دیدگاه ساده‌انگارانه از عملکرد مغز به وجود بیاد. این موارد نشون نمی‌ده که یکی از نیمکره‌های مغز خلاق‌تر از دیگریه. در عوض، اون‌ها نشان می‌دن که چطور هر دو نیمکره مغز به طور پیچیده‌ای با هم کار می‌کنن تا تجربه‌ای یکپارچه از دنیای اطراف ایجاد کنن. توی زندگی روزمره، اکثر این بیماران به طرز شگفت‌انگیزی خوب عمل می‌کردن، که نشون میده مغز چقدر قابل انطباق هست. یا مثلا به موزیسین‌ها فکر کن. نیمکره راست مغزشون ممکنه در کمک به ملودی یا ابراز احساسات باشه، اما نیمکره چپ مسئول ریتم، تمپو و مهارت‌های تکنیکی هست. وقتی موزیسین‌ها بداهه می‌زنن، هر دو نیمکره در یک رقص پیچیده با هم کار می‌کنن. این مشابه تجربه هنرمندان بصری هم هست. در حین نقاشی، نیمکره راست شما ممکنه کمک کنه تا شکل کلی و کیفیت احساسی چیزی رو که می‌بینید درک کنید، اما نیمکره چپ کمک می‌کنه تا فرم‌های پیچیده رو به بخش‌های قابل مدیریت تقسیم کنه و دقت فنی رو حفظ کنه. مثل یک مکالمه بین دو کارشناس، هر کدوم دیدگاه منحصر به فرد خودشون رو میارن تا چیزی جدید بسازن. تفاوت بین مهارت‌های فنی و استعداد شهودی یه بینش جالب دیگه رو به ما میده. یه نقاش ماهر هم به توانایی فنی برای کار کردن با مواد نیاز داره، هم به حس شهودی برای ترکیب‌بندی و رنگ. این توانایی‌ها در نیمه‌های مختلف مغز نیستن، بلکه از تعاملات پیچیده در سراسر مغز شما به وجود می‌یان. مهم‌تر از همه این که خلاقیت فقط توانایی خلق کردن نیست؛ بلکه میل به خلق کردنه. این انگیزه، شبکه‌های مختلف مغزی که با احساسات، پاداش و رفتار هدفمند در ارتباط هستن، درگیر می‌کنه. وقتی که احساس می‌کنید باید چیزی بنویسید، نقاشی کنید یا به صورت خلاقانه یک مشکل رو حل کنید، تمام مغز شما در این تمایل خلاقانه شرکت می‌کنه.
فصل سوم از پنج: خطرات رنج کشیدن برای هنر ایده‌ای که خلاقیت نیاز به رنج داره، برای خیلی از هنرمندان، موزیسین‌ها و نویسندگان در طول تاریخ دردسر ایجاد کرده. شاید شنیدی که گفته میشه ذهن پرآشوب ونگوگ باعث خلق نقاشی‌های پرجنب و جوشش شده یا افسردگی سیلویا پلات منبع شعرهای قدرتمندش بوده. این افسانه به قدری ریشه داره که خیلی از آدم‌های خلاق از کمک گرفتن برای مسائل بهداشت روانی یا اعتیاد خودداری کردن، چون فکر می‌کردن درمان ممکنه درخشش خلاقیتشون رو کم کنه. این باور زیان‌بار از زمان‌های قدیم ریشه گرفته بود، وقتی که خلاقیت به الهام الهی و تسخیر شیاطین ربط داده می‌شد. یونانی‌ها اعتقاد داشتن که هنرمندان از طرف خداوند لمس می‌شدن و حالات ذهنیشون بین جنون الهی و عقل بشری نوسان می‌کرد. این ایده در طول تاریخ تغییرات زیادی داشته، اما هیچ وقت کاملاً از بین نرفته. در دوران رمانتیک، تصویر هنرمند در حال رنج کشیدن محکم‌تر تثبیت شد و از شاعران و نقاشان خواسته می‌شد که برای هنر خودشون رنج بکشن. اما تحقیقات مدرن یه داستان متفاوت و پیچیده‌تر رو روایت می‌کنه. مطالعاتی که روی افراد خیلی خلاق انجام شده، نشون می‌ده که بهداشت روانی یه طیف داره. در حالی که بعضی هنرمندان با اختلالاتی مثل اختلال دو قطبی یا افسردگی دست و پنجه نرم کردن، خیلی‌های دیگه کارهای شگفت‌انگیزی تولید کردن در حالی که سلامت روانیشون پایدار بوده. حتی جالب‌تر این که تحقیقات نشون می‌ده که بیماری‌های ذهنی شدید معمولاً خلاقیت رو مختل می‌کنن، نه این که اون رو تقویت کنن. اما اون چیزی که دانشمندان کشف کردن واقعاً جالب هست: بعضی شخصیت‌ها ممکنه به تجربه‌های مثبت و منفی حساس‌تر باشن. این حساسیت می‌تونه به ابراز خلاقانه کمک کنه، اما همچنین باعث می‌شه فرد آسیب‌پذیرتر نسبت به چالش‌های احساسی بشه. این رو میشه مثل داشتن یه آنتن خیلی حساس در نظر گرفت؛ ممکنه سیگنال‌های بیشتر و هم دلپذیر و هم دردناک رو دریافت کنید. معتبرترین شواهد هم از مطالعه خانواده‌های افراد خلاق به دست اومده. بستگان کسانی که دارای اختلالات خاص بهداشت روانی بودن، اغلب در مشاغل خلاقانه نمایندگی بیشتری داشتن که نشون می‌ده بعضی از ویژگی‌ها که می‌تونن تفکر خلاقانه رو افزایش بدن، ممکنه در حالت‌های شدیدتر خود، آسیب‌پذیری به چالش‌های بهداشت روانی رو افزایش بدن. اما نکته مهم این که، این ویژگی‌ها وقتی در سطح ملایم‌تر بیان بشن، نه بیماری شدید، می‌تونن خلاقیت رو تقویت کنن. این درک واقعاً نحوه فکر کردن ما رو در مورد خلاقیت و بهداشت روانی تغییر می‌ده. شما نیازی به رنج کشیدن برای خلق آثار خلاقانه ندارید. در حقیقت، مراقبت از سلامت روان شما – چه از طریق درمان، دارو، یا روش‌های دیگه – معمولاً به شکوفایی کارهای خلاقانه کمک می‌کنه. درست مثل یه موزیسین که نیاز به یه ساز کوک‌شده داره، ذهن خلاق هم بهترین کار رو وقتی می‌کنه که سالم و متعادل باشه. فصل چهارم از پنج: معلولیت و نوآوری وقتی به تفاوت‌های مغزی و معلولیت‌ها فکر می‌کنید، ممکنه فکر کنید که این‌ها فقط محدودیت هستن. اما طبیعت داستان شگفت‌انگیزتری رو روایت می‌کنه. درست مثل گیاهان که در محیط‌های چالش‌برانگیز سازگار میشن و رشد می‌کنن، مغز انسان هم در انطباق با شرایط مختلف خلاقیت فوق‌العاده‌ای نشون می‌ده. چیزی که اغلب به عنوان محدودیت می‌بینیم، می‌تونه باعث شکل‌گیری اشکال منحصربه‌فردی از ابراز خلاقانه بشه. به داستان جالب Derek Amato فکر کن. قبل از اینکه دچار ضربه مغزی بشه، هیچ آموزش موسیقی ندیده بود. بعد از آسیبش، ناگهان متوجه شد که می‌تونه قطعات پیچیده پیانو رو بدون هیچ آموزش قبلی اجرا کنه. این پدیده نادر به نام «سندرم نابغه اکتسابی» نشون می‌ده که تغییرات مغزی می‌تونن توانایی‌های خلاقانه پنهان رو آشکار کنن. موارد مشابهی هم هست که شامل هنرمندانی میشه که استعدادهای خارق‌العاده‌ای پیدا کردن بعد از آسیب مغزی، که درک ما از چطور توانایی‌های خلاقانه شکل می‌گیرن رو به چالش می‌کشه. حتی جالب‌تر از این‌ها، توانایی‌های بهبود یافته‌ای هست که اغلب در افرادی با عملکرد مغزی متفاوت دیده میشه. خیلی از افراد نابینا توانایی‌های موسیقی فوق‌العاده‌ای پیدا می‌کنن، از جمله «نت کامل» که یه هدیه نادره و کمتر از یک درصد از جمعیت عمومی اون رو دارن. نت کامل یعنی اون‌ها می‌تونن نت‌های موسیقی رو فقط با شنیدن شناسایی کنن و بدون نیاز به ساز، فرکانس خاصی رو بخونن. مغز اون‌ها از طریق تقویت سایر حواس، مسیرهای جدیدی برای ابراز خلاقانه می‌سازه. داستان Temple Grandin، متخصص رفتار حیوانات و نویسنده مشهور، نشون می‌ده که چطور روش‌های متفاوت تفکر می‌تونن به نوآوری‌های برجسته‌ای منجر بشن. اوتیسم اون بهش این امکان رو داد که رفتار حیوانات رو از طریق تفکر بصری درک کنه و به اصلاحات انسانی در نحوه برخورد با دام‌ها منتهی شد. به جای محدود کردن اون، روش متفاوت پردازش اطلاعاتش بزرگ‌ترین قدرت خلاقانه‌اش شد. هنرمندان با شرایط عصبی مختلف اغلب سبک‌های متمایزی رو توسعه می‌دن که به غنای فرهنگی ما افزوده میشه. برخی نقاشان که دچار نوعی از فراموشی شده بودن، تغییرات قابل توجهی در سبک هنری‌شون به نمایش گذاشتن و بعضی مواقع کارهای بسیار زنده و احساسی خلق کردن که نسبت به قبل شگفت‌آورتر بودن. این موارد نشون می‌ده که تغییرات در عملکرد مغزی می‌تونن راه‌های جدیدی برای ابراز خلاقانه باز کنن، نه اینکه صرفاً توانایی‌های موجود رو کاهش بدن. این درک واقعاً نحوه دیدن ما از تفاوت‌های مغزی رو تغییر می‌ده. به جای این که اون‌ها رو به عنوان موانعی برای غلبه بر اون‌ها ببینیم، می‌تونیم اون‌ها رو به عنوان کاتالیزورهایی برای اشکال منحصربه‌فردی از خلاقیت شناسایی کنیم. این شبیه به اینه که چطور موزیسین‌های جاز ممکنه از محدودیت‌های غیرمنتظره‌ای مثل نواختن در یک کلید عجیب یا استفاده از نت‌های کمتر، برای ایجاد جهت‌گیری‌های جدید خلاقانه استفاده کنن. این بینش‌ها به ما یادآوری می‌کنن که خلاقیت به معنی داشتن یه نوع خاص از مغز نیست، بلکه به این بستگی داره که مغز شما چطور به طور منحصر به فرد با دنیای اطرافش سازگار میشه و به اون واکنش نشون می‌ده. هر مغزی منحصر به فرده، و این تفاوت‌ها می‌تونن به منابع غیرمنتظره‌ای از قدرت خلاقانه تبدیل بشن.
فصل پنجم از پنج: فراتر از هوش ممکنه فکر کنید که هوش بالا، خلاقیت خارق‌العاده رو تضمین می‌کنه، یا اینکه شما نیاز به تجربه‌های تغییردهنده ذهنی دارید تا پتانسیل خلاقانه خودتون رو کشف کنید. این دو افسانه ماندگار در مورد خلاقیت چیزی شگفت‌انگیز در مورد نحوه درک نادرست ما از فرآیند خلاقیت آشکار می‌کنن. داستان شگفت‌انگیز مطالعه لویس ترمن در مورد نبوغ رو در نظر بگیرید. در دهه ۱۹۲۰، ترمن بیش از ۱,۵۰۰ کودک با IQ استثنائی بالا رو دنبال کرد و انتظار داشت که اون‌ها به بزرگ‌ترین نوآوران تاریخ تبدیل بشن. با این حال، چیزی غیرمنتظره اتفاق افتاد. در حالی که بسیاری از اون‌ها زندگی موفقی داشتن، هیچ‌کدوم به دستاوردهای خلاقانه‌ای که ترمن پیش‌بینی کرده بود نرسیدن. حتی جالب‌تر اینکه، دو برنده آینده جایزه نوبل، ویلیام شوکلی و لویس آلوارز، برای این مطالعه آزمایش شدن اما به اندازه کافی هوشمند به نظر نرسیدن تا پذیرفته بشن. این نشون می‌ده که هوش و خلاقیت همپوشانی دارن اما یکی نیستن. شما نیاز به یه حداقل هوش دارید تا خلاق باشید، اما بعد از IQ حدود ۱۲۰، هوش بالاتر لزوماً خلاقیت بیشتری رو پیش‌بینی نمی‌کنه. در عوض، عوامل دیگه‌ای مثل کنجکاوی، پافشاری و تمایل به پذیرش ریسک نقش‌های حیاتی‌تری بازی می‌کنن. به همین ترتیب، افسانه‌ای که می‌گه حالات تغییر یافته ذهنی خلاقیت رو تقویت می‌کنن، زیر سوال می‌ره. در حالی که بسیاری از هنرمندان ادعا کردن که تجربیات روان‌گردان باعث تحریک خلاقیتشون شده، تحقیقات داستان متفاوتی رو بیان می‌کنن. اثرات فوری چنین مواد مخدر معمولاً خلاقیت رو مختل می‌کنن تا این که اون رو تقویت کنن. در حقیقت، چیزی که واقعاً اتفاق می‌افته خیلی ظریف‌تره – بعضی افراد متوجه می‌شن که این تجربیات دیدگاهشون نسبت به جهان رو بعداً تغییر می‌ده و به طور غیرمستقیم روی کار خلاقانه‌شون تاثیر می‌ذاره. مهم‌تر از همه این که، حالت‌های خلاقانه‌ترین در واقع از مواد خارجی به وجود نمیاد، بلکه از درگیر شدن عمیق با کار شما به وجود میاد. به حالت “جریان” فکر کنید، جایی که شما به طور کامل در یک فعالیت خلاقانه غرق می‌شید. بر خلاف حالات تغییر یافته به وسیله مواد، جریان ترکیبی از آگاهی بالا و عمل هدفمند است. موزیسین‌ها، هنرمندان و دانشمندان اغلب توصیف می‌کنن که بهترین کارهای خود رو در این حالت از غرق شدن کامل در کارشون انجام دادن. کلید واقعی خلاقیت نه در هوش استثنایی یا تغییرات آگاهانه، بلکه در توانایی عمیق درگیر شدن با زمینه انتخابی‌تون در حالی که برای کشف امکانات جدید باز هستید، نهفته است. خلق‌کنندگان بزرگ دانش رو با کنجکاوی، مهارت فنی رو با جست‌وجوی بازیگوشانه ترکیب می‌کنن. اون‌ها در محدودیت‌ها کار می‌کنن در حالی که به تخیل امکانات جدید ادامه می‌دن. درک این مسئله به شما کمک می‌کنه تا از باورهای محدودکننده در مورد خلاقیت رها بشید. شما نیازی به نابغه بودن یا جستجوی الهام مصنوعی ندارید. در عوض، خلاقیت زمانی شکوفا میشه که شما قابلیت‌های منحصر به فرد خودتون رو با تمرین مستمر و کنجکاوی واقعی نسبت به دنیای اطراف ترکیب می‌کنید.
تیجه‌گیری: خلاصه‌ی نهایی در این خلاصه از کتاب “مغز خلاق” اثر آنا آبراهام، شما یاد گرفتید که… خلاقیت از رقص پیچیده‌ای میان دو نیم‌کره مغز به وجود میاد، نه فقط از نیم‌کره راست. در حالی که برخی افراد خلاق ممکنه با چالش‌های بهداشت روانی مواجه بشن، رنج کشیدن برای خلاق بودن ضروری نیست – در واقع، رفاه معمولاً تولید خلاقانه رو تقویت می‌کنه. تفاوت‌ها و محدودیت‌های مغزی می‌تونن به منابع غیرمنتظره‌ای از قدرت خلاقانه تبدیل بشن، همونطور که در موارد سندرم نابغه اکتسابی و تفاوت‌های عصبی مشاهده میشه. شاید جالب‌تر از همه این که، نه هوش بالا و نه تغییرات ذهنی هیچ‌کدوم تضمین‌کننده موفقیت خلاقانه نیستند. در عوض، خلاقیت زمانی شکوفا میشه که دانش، کنجکاوی و تمرین مستمر رو ترکیب کنید، که اون رو به عنوان یه ظرفیت انسانی قابل دسترسی نه یه هدیه اسرارآمیز نشون می‌ده. خب، این بود خلاصه این Blink. امیدواریم ازش لذت بردید. اگر می‌تونید، لطفاً وقتی وقت داشتید، به ما امتیاز بدید – ما همیشه از بازخورد شما خوشحال می‌شیم. تا در Blink بعدی ببینیم.
ثبت نام

ثبت نام کاربر

This site is protected by reCAPTCHA and the Google
Privacy Policy and Terms of Service apply.