روابط سالم؛ شاه‌کلید خوشبختی 💖

وقتی اسم رابطه عاطفی میاد، همه یاد عشق و وفاداری میفتیم، اما بیایید رو راست باشیم: روابط همیشه پر از گل و بلبل نیست. گاهی سخت، پیچیده و حتی دردناک میشن. 🤷‍♀️ حالا سؤال اصلی اینجاست: چطور می‌تونیم رابطه‌ای داشته باشیم که هم سالم باشه، هم پایدار؟

مارک منسن توی کتاب “روابط سالم” یه راهنمای عملی برات داره. این کتاب کمک می‌کنه تا:
🔹 نیازهای واقعی عاطفی خودت و طرف مقابلت رو بشناسی.
🔹 روابطت رو بهتر مدیریت کنی.
🔹 و بتونی عشق رو به یه تجربه عمیق‌تر و سالم‌تر تبدیل کنی.


چرا کیفیت روابط مهمه؟ 🌱

مارک منسن معتقده:
کیفیت زندگی هر آدمی، بازتاب کیفیت روابطشه.
🔸 اگه رابطه‌هات سالم باشن، احساس آرامش و لذت می‌کنی.
🔸 اما اگه رابطه‌هات سمی باشن، حتی بهترین لحظات زندگیت هم تلخ میشه.

این کتاب می‌خواد بهت یاد بده که چرا بعضی رابطه‌ها خراب میشن و چطور میشه اون‌ها رو بهتر کرد.


چی باعث میشه یه رابطه خوب یا بد بشه؟

💡 منسن میگه بیشتر مشکل‌های روابط از اینجا شروع میشن که:
1️⃣ نیازهای خودمون رو نمی‌شناسیم.
2️⃣ نمی‌تونیم این نیازها رو به طرف مقابلمون بگیم.
3️⃣ انتظاراتمون رو شفاف بیان نمی‌کنیم.

نتیجه؟
🔻 ناامیدی، خستگی و در نهایت شکست رابطه.


چی این کتاب رو خاص می‌کنه؟

🔷 بیشتر کتاب‌های خودیاری بهت میگن:
“چی بگو” یا “چطوری رفتار کنی.”
اما مارک منسن پا رو فراتر میذاره و روی احساسات و نیازهای درونی تمرکز می‌کنه.

🔹 از نظر اون، رابطه سالم از درون شروع میشه.
وقتی بتونی احساسات و نیازهای خودت و طرف مقابلت رو بفهمی، رفتارها و کلماتی که به‌کار می‌بری، خودش درست میشه.


چطور از این کتاب استفاده کنیم؟

1️⃣ خودشناسی:
اولین قدم برای یه رابطه سالم، شناخت خودته. باید بفهمی که از رابطه چی می‌خوای.
2️⃣ شناخت طرف مقابل:
بعدش باید بدونی که طرف مقابلت چه نیازی داره و چطور می‌تونی این نیازها رو برآورده کنی.
3️⃣ ساختن پل ارتباطی:
منسن بهت یاد میده که چطور انتظاراتت رو شفاف بگی و یه پل ارتباطی قوی بین خودت و طرف مقابلت بسازی.


چرا این کتاب رو بخونیم؟

✔️ اگه توی رابطه‌هات همیشه احساس خستگی یا گیر افتادن می‌کنی، این کتاب می‌تونه کمکت کنه.
✔️ اگه نمی‌دونی چرا بعضی از رابطه‌هات خوب پیش نمیره، این کتاب دلیلش رو بهت نشون میده.
✔️ اگه می‌خوای یه رابطه عمیق، سالم و پایدار بسازی، این کتاب مثل یه نقشه راهه.


حرف آخر:

“روابط سالم” یه راهنمای واقع‌گرایانه و مفید برای همه‌ست؛ فرقی نداره توی چه مرحله‌ای از زندگیت باشی. منسن معتقده که همه‌ی ما لیاقت عشق سالم رو داریم، اما باید یاد بگیریم چطور این عشق رو بسازیم. 🌟

📌 پس اگه آماده‌ای که نگاهت به روابط تغییر کنه و یه رابطه شگفت‌انگیز بسازی، حتما این کتاب رو بخون. 🦋

نویسنده کتاب

مارک منسن

زمان لازم برای مطالعه این کتاب

35

دقیقه

کتاب روابط سالم از زبان مارک منسن

جلد کتاب

دسته بندی

روانشناسی

مارک منسن

نویسنده

35

زمان مطالعه

کتاب روابط سالم از زبان مارک منسن

روابط سالم؛ شاه‌کلید خوشبختی 💖

وقتی اسم رابطه عاطفی میاد، همه یاد عشق و وفاداری میفتیم، اما بیایید رو راست باشیم: روابط همیشه پر از گل و بلبل نیست. گاهی سخت، پیچیده و حتی دردناک میشن. 🤷‍♀️ حالا سؤال اصلی اینجاست: چطور می‌تونیم رابطه‌ای داشته باشیم که هم سالم باشه، هم پایدار؟

مارک منسن توی کتاب “روابط سالم” یه راهنمای عملی برات داره. این کتاب کمک می‌کنه تا:
🔹 نیازهای واقعی عاطفی خودت و طرف مقابلت رو بشناسی.
🔹 روابطت رو بهتر مدیریت کنی.
🔹 و بتونی عشق رو به یه تجربه عمیق‌تر و سالم‌تر تبدیل کنی.


چرا کیفیت روابط مهمه؟ 🌱

مارک منسن معتقده:
کیفیت زندگی هر آدمی، بازتاب کیفیت روابطشه.
🔸 اگه رابطه‌هات سالم باشن، احساس آرامش و لذت می‌کنی.
🔸 اما اگه رابطه‌هات سمی باشن، حتی بهترین لحظات زندگیت هم تلخ میشه.

این کتاب می‌خواد بهت یاد بده که چرا بعضی رابطه‌ها خراب میشن و چطور میشه اون‌ها رو بهتر کرد.


چی باعث میشه یه رابطه خوب یا بد بشه؟

💡 منسن میگه بیشتر مشکل‌های روابط از اینجا شروع میشن که:
1️⃣ نیازهای خودمون رو نمی‌شناسیم.
2️⃣ نمی‌تونیم این نیازها رو به طرف مقابلمون بگیم.
3️⃣ انتظاراتمون رو شفاف بیان نمی‌کنیم.

نتیجه؟
🔻 ناامیدی، خستگی و در نهایت شکست رابطه.


چی این کتاب رو خاص می‌کنه؟

🔷 بیشتر کتاب‌های خودیاری بهت میگن:
“چی بگو” یا “چطوری رفتار کنی.”
اما مارک منسن پا رو فراتر میذاره و روی احساسات و نیازهای درونی تمرکز می‌کنه.

🔹 از نظر اون، رابطه سالم از درون شروع میشه.
وقتی بتونی احساسات و نیازهای خودت و طرف مقابلت رو بفهمی، رفتارها و کلماتی که به‌کار می‌بری، خودش درست میشه.


چطور از این کتاب استفاده کنیم؟

1️⃣ خودشناسی:
اولین قدم برای یه رابطه سالم، شناخت خودته. باید بفهمی که از رابطه چی می‌خوای.
2️⃣ شناخت طرف مقابل:
بعدش باید بدونی که طرف مقابلت چه نیازی داره و چطور می‌تونی این نیازها رو برآورده کنی.
3️⃣ ساختن پل ارتباطی:
منسن بهت یاد میده که چطور انتظاراتت رو شفاف بگی و یه پل ارتباطی قوی بین خودت و طرف مقابلت بسازی.


چرا این کتاب رو بخونیم؟

✔️ اگه توی رابطه‌هات همیشه احساس خستگی یا گیر افتادن می‌کنی، این کتاب می‌تونه کمکت کنه.
✔️ اگه نمی‌دونی چرا بعضی از رابطه‌هات خوب پیش نمیره، این کتاب دلیلش رو بهت نشون میده.
✔️ اگه می‌خوای یه رابطه عمیق، سالم و پایدار بسازی، این کتاب مثل یه نقشه راهه.


حرف آخر:

“روابط سالم” یه راهنمای واقع‌گرایانه و مفید برای همه‌ست؛ فرقی نداره توی چه مرحله‌ای از زندگیت باشی. منسن معتقده که همه‌ی ما لیاقت عشق سالم رو داریم، اما باید یاد بگیریم چطور این عشق رو بسازیم. 🌟

📌 پس اگه آماده‌ای که نگاهت به روابط تغییر کنه و یه رابطه شگفت‌انگیز بسازی، حتما این کتاب رو بخون. 🦋

روابط سالم؛ شاه‌کلید خوشبختی 💖

وقتی اسم رابطه عاطفی میاد، همه یاد عشق و وفاداری میفتیم، اما بیایید رو راست باشیم: روابط همیشه پر از گل و بلبل نیست. گاهی سخت، پیچیده و حتی دردناک میشن. 🤷‍♀️ حالا سؤال اصلی اینجاست: چطور می‌تونیم رابطه‌ای داشته باشیم که هم سالم باشه، هم پایدار؟

مارک منسن توی کتاب “روابط سالم” یه راهنمای عملی برات داره. این کتاب کمک می‌کنه تا:
🔹 نیازهای واقعی عاطفی خودت و طرف مقابلت رو بشناسی.
🔹 روابطت رو بهتر مدیریت کنی.
🔹 و بتونی عشق رو به یه تجربه عمیق‌تر و سالم‌تر تبدیل کنی.


چرا کیفیت روابط مهمه؟ 🌱

مارک منسن معتقده:
کیفیت زندگی هر آدمی، بازتاب کیفیت روابطشه.
🔸 اگه رابطه‌هات سالم باشن، احساس آرامش و لذت می‌کنی.
🔸 اما اگه رابطه‌هات سمی باشن، حتی بهترین لحظات زندگیت هم تلخ میشه.

این کتاب می‌خواد بهت یاد بده که چرا بعضی رابطه‌ها خراب میشن و چطور میشه اون‌ها رو بهتر کرد.


چی باعث میشه یه رابطه خوب یا بد بشه؟

💡 منسن میگه بیشتر مشکل‌های روابط از اینجا شروع میشن که:
1️⃣ نیازهای خودمون رو نمی‌شناسیم.
2️⃣ نمی‌تونیم این نیازها رو به طرف مقابلمون بگیم.
3️⃣ انتظاراتمون رو شفاف بیان نمی‌کنیم.

نتیجه؟
🔻 ناامیدی، خستگی و در نهایت شکست رابطه.


چی این کتاب رو خاص می‌کنه؟

🔷 بیشتر کتاب‌های خودیاری بهت میگن:
“چی بگو” یا “چطوری رفتار کنی.”
اما مارک منسن پا رو فراتر میذاره و روی احساسات و نیازهای درونی تمرکز می‌کنه.

🔹 از نظر اون، رابطه سالم از درون شروع میشه.
وقتی بتونی احساسات و نیازهای خودت و طرف مقابلت رو بفهمی، رفتارها و کلماتی که به‌کار می‌بری، خودش درست میشه.


چطور از این کتاب استفاده کنیم؟

1️⃣ خودشناسی:
اولین قدم برای یه رابطه سالم، شناخت خودته. باید بفهمی که از رابطه چی می‌خوای.
2️⃣ شناخت طرف مقابل:
بعدش باید بدونی که طرف مقابلت چه نیازی داره و چطور می‌تونی این نیازها رو برآورده کنی.
3️⃣ ساختن پل ارتباطی:
منسن بهت یاد میده که چطور انتظاراتت رو شفاف بگی و یه پل ارتباطی قوی بین خودت و طرف مقابلت بسازی.


چرا این کتاب رو بخونیم؟

✔️ اگه توی رابطه‌هات همیشه احساس خستگی یا گیر افتادن می‌کنی، این کتاب می‌تونه کمکت کنه.
✔️ اگه نمی‌دونی چرا بعضی از رابطه‌هات خوب پیش نمیره، این کتاب دلیلش رو بهت نشون میده.
✔️ اگه می‌خوای یه رابطه عمیق، سالم و پایدار بسازی، این کتاب مثل یه نقشه راهه.


حرف آخر:

“روابط سالم” یه راهنمای واقع‌گرایانه و مفید برای همه‌ست؛ فرقی نداره توی چه مرحله‌ای از زندگیت باشی. منسن معتقده که همه‌ی ما لیاقت عشق سالم رو داریم، اما باید یاد بگیریم چطور این عشق رو بسازیم. 🌟

📌 پس اگه آماده‌ای که نگاهت به روابط تغییر کنه و یه رابطه شگفت‌انگیز بسازی، حتما این کتاب رو بخون. 🦋

کتاب روابط سالم از زبان مارک منسن

نیازهای عاطفی توی رابطه چیه؟ هر رابطه‌ای که واردش میشی، سه نیاز اساسی داره که اگه اون‌ها برآورده نشن، رابطه دیر یا زود به مشکل می‌خوره. این سه نیاز چیا هستن؟ امنیت، ارتباط و اعتبار. اینکه چطور با این نیازهای اساسی برخورد می‌کنیم، مشخص می‌کنن که کیفیت رابطه‌مون چطوری باشه و چقدر طول بکشه. بذار برات بازشون کنم تا دقیق‌تر بفهمی. اولین نیاز، امنیته. این یعنی تو توی رابطه باید احساس کنی که طرف مقابلت پشتیبانت هست و توی هر شرایطی می‌تونی بهش تکیه کنی. اگه این حس رو نداشته باشی، رابطه‌ات به یه رابطه پر از تردید و نگرانی تبدیل میشه. مثلاً فرض کن با کسی هستی که مدام کارها و رفتارهای غیرقابل پیش‌بینی داره؛ یه روز خیلی مهربونه و روز دیگه سرد و بی‌تفاوت. این بی‌ثباتی باعث میشه که تو نتونی حس امنیت داشته باشی و به طرف مقابلت اعتماد کنی. دومین نیاز، ارتباطه. ارتباط یعنی اینکه توی رابطه بتونی با طرف مقابلت حرف بزنی و حس کنی که اون داره بهت گوش میده و درکت می‌کنه. اگه این ارتباط وجود نداشته باشه، حتی اگه بقیه جنبه‌های رابطه خوب باشه، تو باز هم احساس تنهایی می‌کنی. خیلی وقت‌ها ما توی رابطه‌ها حس می‌کنیم که حرف‌هامون به گوش طرف مقابل نمی‌رسه، یا اگه می‌رسه، اون درست نمی‌فهمه چی می‌گیم. اینجاست که احساس می‌کنی هیچ‌کس تو رو درک نمی‌کنه و انگار داری با دیوار حرف می‌زنی. سومین نیاز هم اعتباره. این نیاز به این معنیه که تو توی رابطه باید احساس ارزشمندی کنی. یعنی طرف مقابلت باید بهت احترام بذاره و تو رو جدی بگیره. اگه حس کنی که طرف مقابلت تو رو نادیده می‌گیره یا بهت اهمیت نمی‌ده، خیلی زود احساس می‌کنی که این رابطه برات بی‌ارزش شده. مثلاً فرض کن که هر وقت یه نظری میدی، طرف مقابلت تو رو مسخره می‌کنه یا اصلاً به حرف‌هات توجهی نمی‌کنه. بعد از مدتی احساس می‌کنی که وجودت توی رابطه بی‌معنی شده. مثلا بیا فرض بگیریم که اخیرا با آدمی آشنا شدی که از نظرت خیلی جذابه و حتی دوستات هم اونو جذاب می‌بینن (محرک مثبت برای نیاز به اعتبار)، اما بعضی‌وقت‌ها حس می‌کنی که فقط به خودش اهمیت میده (محرک منفی برای نیاز به ارتباط) و بعضا هم خیلی گنگ و مبهم رفتار می‌کنه (محرک منفی برای نیاز به امنیت). اما چرا این نیازها انقدر مهمن؟ چون اگه حتی یکی از این نیازها برآورده نشه، رابطه به سمت شکست میره. مثلاً اگه حس نکنی که توی رابطه امنیت داری، هر چقدر هم طرف مقابل خوب باشه، باز هم نمی‌تونی بهش اعتماد کنی و همیشه منتظری که یه چیزی خراب بشه. یا اگه ارتباط عمیقی بینتون نباشه، کم‌کم احساس تنهایی می‌کنی و از طرف مقابلت دور میشی. همین‌طور اگه حس کنی که طرف مقابلت بهت احترام نمی‌ذاره، انگیزه‌ای برای ادامه‌ی رابطه نداری. یکی دیگه از نکات مهم اینه که این نیازها توی همه‌ی ما وجود داره، ولی ممکنه هر کس به یه شکل متفاوتی اون‌ها رو تجربه کنه. برای بعضی‌ها امنیت از همه مهم‌تره، برای بعضی‌ها ارتباط و برای یه عده هم اعتبار اولویت داره. مهم اینه که بفهمی کدوم یکی از این نیازها برای تو مهم‌تره و بتونی رابطه‌ات رو طوری بسازی که اون نیازها برآورده بشه.
بعدی

کتاب روابط سالم از زبان مارک منسن

مارک منسن

موضوع کتاب درباره‌ی چیه؟ یاد می‌گیری که برای رسیدن به رابطه‌ی سالم، نیازمند چه درون‌نگری‌هایی هستیم! وقتی با کسی صحبت می‌کنیم که جذبش شدیم و اوضاع اونطوری که دوست داریم پیش نمی‌ره، معمولا به‌سمت این افکار می‌ریم که «اگه فلان چیز رو می‌گفتم یا فلان‌کار رو یه‌جور دیگه انجام می‌دادم» اوضاع خیلی بهتر از اینا پیش می‌رفت. وقتی رابطه‌ای خراب میشه، به‌طور دیوانه‌وار به جون خاطرات میفتیم و دونه‌به‌دونه‌ی لحظاتی که به‌نظرمون گند زدیم رو شخم می‌زنیم و بعد خودمون رو به‌خاطرشون سرزنش می‌کنیم؛ اما می‌خوام چیز غیرمنتظره‌ای رو بهت بگم. دقیقا همین ناامنیِ احساسی درباره‌ی کارهایی که باید انجام می‌دادیم یا نباید انجام می‌دادیم، باعث میشه تا بعدتر دوباره گرفتار تجربه‌های تلخِ مشابه بشیم و خودمون رو گیرافتاده در چرخه‌‌ای جهنمی ببنیم که انگار قرار نیست هیچ‌وقت ازش خارج بشیم؛ یعنی دوباره آدم‌های اشتباه، دوباره روابط مسموم و دوباره شکست عاطفی! با تمرکزِ بیش‌از حد روی اینکه چی باید می‌گفتیم یا چطور باید کنار یه آدم عمل می‌کردیم تا ترکمون نکنه – چه کسی باشه که تازه باهاش آشنا شدیم و چه کسی باشه که سال‌ها باهاش توی رابطه‌ایم – هرگز نمی‌تونیم از واقعیت‌های عاطفی‌ای سر دربیاریم که دراصل کیفیت روابط ما رو معین می‌کنن. ما باید به روابطمون از دریچه‌ی نیازهای عاطفی‌مون نگاه کنیم. نیازهای عاطفی پایه‌های اصلی هر رابطه‌ای هستن؛ چه رابطه‌ای دوستانه باشه، چه رابطه‌ای خانوادگی و چه رابطه‌ای عاشقانه. کلمات، اعمال و رفتارها همیشه می‌تونن تغییر کنن؛ اما نیازهای عاطفی‌مون مثل صفحات تکتونیکی که روی سطح داغ زیرینِ سیاره‌ی زمین وجود دارن، درنهایت همون چیزی هستن که نتیجه رو مشخص می‌کنن. اگه احساس تردید یا ناامنی کنی، این احساس در کلمات و اعمالت جاری میشه و خودش رو نمایان می‌کنه. اگه احساس بی‌ارزشی یا مورداستفاده‌بودن کنی، هرطوری که شده سعی می‌کنی تا دوری کنی، صرف نظر از اینکه دیگران چی بگن یا چی‌کار کنن. بنابراین برای تشخیص الگوهایی که توی روابطمون تکرار میشن، باید اول از نیازهای عاطفی‌مون مطلع باشیم تا از یه سوراخ دوبار گزیده نشیم و به‌جای بودن با افرادی که واضحا مناسب ما نیستن، وقتمون رو با افرادی بگذرونیم که با سبک ما همخوانی بیشتری دارن. ما فکر می‌کنیم که عشق و علاقه به تنهایی می‌تونه همه چیز رو درست کنه، اما توی واقعیت، عشق تنها بخشی از معادله‌ست. روابط بدون شناخت نیازهای احساسی سالم نمی‌مونن. هر رابطه‌ای که داری، از رابطه عاشقانه‌ات گرفته تا رابطه با دوستان و خانواده، به این نیازهای احساسی گره خورده. اگه این نیازها برآورده نشن، دیر یا زود مشکلات شروع میشن. روابط شبیه ساختمون‌هایی هستن که پایه‌های محکمی دارن. این پایه‌ها همون نیازهای عاطفی‌مون هستن. اگه این پایه‌ها از هم بپاشن، ساختمون هم فرو می‌ریزه. این کتاب قراره بهت کمک کنه که به این پایه‌ها آگاه باشی و برای ساخت یه رابطه، ساختمونت رو درست پِی‌ریزی کنی. توی این خلاصه کتاب قراره حرف‌های بی‌پرده‌ای رو بشنوی. از اون حرفای کلیشه‌ای مثل «همیشه مهربون باش» یا «گذشت کن» خبری نیست. توی این کتاب، قراره بهت نشون بدم که چطور باید با خودت و طرف مقابلت صادق باشی و به نیازهای واقعی‌ت توجه کنی.
نیازهای عاطفی توی رابطه چیه؟ هر رابطه‌ای که واردش میشی، سه نیاز اساسی داره که اگه اون‌ها برآورده نشن، رابطه دیر یا زود به مشکل می‌خوره. این سه نیاز چیا هستن؟ امنیت، ارتباط و اعتبار. اینکه چطور با این نیازهای اساسی برخورد می‌کنیم، مشخص می‌کنن که کیفیت رابطه‌مون چطوری باشه و چقدر طول بکشه. بذار برات بازشون کنم تا دقیق‌تر بفهمی. اولین نیاز، امنیته. این یعنی تو توی رابطه باید احساس کنی که طرف مقابلت پشتیبانت هست و توی هر شرایطی می‌تونی بهش تکیه کنی. اگه این حس رو نداشته باشی، رابطه‌ات به یه رابطه پر از تردید و نگرانی تبدیل میشه. مثلاً فرض کن با کسی هستی که مدام کارها و رفتارهای غیرقابل پیش‌بینی داره؛ یه روز خیلی مهربونه و روز دیگه سرد و بی‌تفاوت. این بی‌ثباتی باعث میشه که تو نتونی حس امنیت داشته باشی و به طرف مقابلت اعتماد کنی. دومین نیاز، ارتباطه. ارتباط یعنی اینکه توی رابطه بتونی با طرف مقابلت حرف بزنی و حس کنی که اون داره بهت گوش میده و درکت می‌کنه. اگه این ارتباط وجود نداشته باشه، حتی اگه بقیه جنبه‌های رابطه خوب باشه، تو باز هم احساس تنهایی می‌کنی. خیلی وقت‌ها ما توی رابطه‌ها حس می‌کنیم که حرف‌هامون به گوش طرف مقابل نمی‌رسه، یا اگه می‌رسه، اون درست نمی‌فهمه چی می‌گیم. اینجاست که احساس می‌کنی هیچ‌کس تو رو درک نمی‌کنه و انگار داری با دیوار حرف می‌زنی. سومین نیاز هم اعتباره. این نیاز به این معنیه که تو توی رابطه باید احساس ارزشمندی کنی. یعنی طرف مقابلت باید بهت احترام بذاره و تو رو جدی بگیره. اگه حس کنی که طرف مقابلت تو رو نادیده می‌گیره یا بهت اهمیت نمی‌ده، خیلی زود احساس می‌کنی که این رابطه برات بی‌ارزش شده. مثلاً فرض کن که هر وقت یه نظری میدی، طرف مقابلت تو رو مسخره می‌کنه یا اصلاً به حرف‌هات توجهی نمی‌کنه. بعد از مدتی احساس می‌کنی که وجودت توی رابطه بی‌معنی شده. مثلا بیا فرض بگیریم که اخیرا با آدمی آشنا شدی که از نظرت خیلی جذابه و حتی دوستات هم اونو جذاب می‌بینن (محرک مثبت برای نیاز به اعتبار)، اما بعضی‌وقت‌ها حس می‌کنی که فقط به خودش اهمیت میده (محرک منفی برای نیاز به ارتباط) و بعضا هم خیلی گنگ و مبهم رفتار می‌کنه (محرک منفی برای نیاز به امنیت). اما چرا این نیازها انقدر مهمن؟ چون اگه حتی یکی از این نیازها برآورده نشه، رابطه به سمت شکست میره. مثلاً اگه حس نکنی که توی رابطه امنیت داری، هر چقدر هم طرف مقابل خوب باشه، باز هم نمی‌تونی بهش اعتماد کنی و همیشه منتظری که یه چیزی خراب بشه. یا اگه ارتباط عمیقی بینتون نباشه، کم‌کم احساس تنهایی می‌کنی و از طرف مقابلت دور میشی. همین‌طور اگه حس کنی که طرف مقابلت بهت احترام نمی‌ذاره، انگیزه‌ای برای ادامه‌ی رابطه نداری. یکی دیگه از نکات مهم اینه که این نیازها توی همه‌ی ما وجود داره، ولی ممکنه هر کس به یه شکل متفاوتی اون‌ها رو تجربه کنه. برای بعضی‌ها امنیت از همه مهم‌تره، برای بعضی‌ها ارتباط و برای یه عده هم اعتبار اولویت داره. مهم اینه که بفهمی کدوم یکی از این نیازها برای تو مهم‌تره و بتونی رابطه‌ات رو طوری بسازی که اون نیازها برآورده بشه.
چطور نیازهای عاطفی دیگران رو تفسیر کنیم؟ نکته‌ی کلیدی برای تفسیر نیازهای عاطفیِ خودت و دیگران اینه که به صحبت‌ها و اعمالِ آدما توجه نکنی و درعوض توجه‌ت رو به انگیزه‌هاشون معطوف کنی. مثلا ممکنه یه‌نفر لباسی که پوشیدی رو مسخره کنه. شاید به‌خاطر این باشه که بخواد تلافیِ کاری که قبلا باهاش کردی رو دربیاره. شاید به‌خاطر این باشه که می‌خواد باهات صمیمی‌تر بشه و یه‌جورایی سربه‌سرت بذاره یا حتی شاید بخاطر نگاه از بالا به پایینش به بقیه باشه. تا زمانی که ندونی انگیزه‌ی یه نفر چی بوده، محاله بتونی روش درستی رو برای واکنش انتخاب کنی. و دقیقا اینجاست که اکثر توصیه‌هایی که برای قرارهای عاشقانه و روابط ارائه میشه، توی گِل گیر می‌کنن. باید بگم که شناخت انگیزه‌ی اقداماتِ آدما اصلا کار آسونی نیست. به مجموعه‌ای از مهارت‌ها مثل شناخت زبان بدن، شناخت حالتِ صدا، حرکات و… نیاز داره که همگی نیازمند زمان و تجربه هستن؛ اما می‌خوام مثال بزنم. مثلا توی اون سناریو که یه نفر لباس رو مسخره می‌کنه، باید به این توجه کنی که همزمان لبخند هم می‌زنه؟ آیا لبخندش شیطانیه یا نه یه لبخند ساده‌ست؟ یا وقتی اینو می‌گفت، اضطراب داشت یا بیشتر حالت کسی رو داشت که از یه چیزی چندشش شده؟ اینو زمانی که تنها بودین گفت یا جلوی جمع؟ زبان بدنش چی بود؟ آیا دستش رو پشت سرش گذاشته بود و بهشون تکیه داده بود یا به‌سمت تو خم شده بود؟ جواب به این سوالات خیلی مهمه. نکته‌ی دومی که وجود داره و باید بهش توجه کنی اینه که درونیات آدما رو می‌تونی از موضوعاتی که بهشون می‌پردازن بشناسی. مثلا دختری که دائم از مادرش صحبت می‌کنه، مثل اینکه مادرش درباره‌ی فلان قضیه چه نظری داره، اون‌روز پشت تلفن بهش چی گفته و…، اصلا موضوع کم‌اهمیتی نیست. چنین چیزی نشون میده که مادرِ اون دختر شخصیت پررنگی در زندگی و افکارش هست و احتمالا اون دختر از لحاظ عاطفی نزدیکیِ بیشتری با مادرش احساس می‌کنه. همچنین نشون میده که اون آدم ارزش‌های خانوادگی قوی‌ای داره و این احتمالا به‌این‌معنی هست که امنیت از اون سه‌تا نیاز عاطفیِ اصلی، نقش پررنگ‌تری رو براش ایفا می‌کنه. برای رسیدن به چنین جمع‌بندی‌ای، با «چرا» شروع کن. مثلا از خودت بپرس: چرا اون دختره علی‌رغم اینکه این‌همه پسر بهش نخ می‌دادن و به قهوه دعوتش می‌کردن، بازم ناراحت بود؟ چرا دوستم همیشه آدمایی که از خودش کوتاه‌تر هستن رو مسخره می‌کنه؟ چرا دوست دختر قبلیم، یهو و بی‌مقدمه بهم زنگ زد تا از کار جدیدی که پیدا کرده بگه؟ چرا اون پسره با مشتری‌ها مرد صحبت می‌کنه، اما مشتری‌های خانومش رو کلا نادیده می‌گیره؟ و حالا بیا شکل این سوالات رو به‌این‌صورت تغییر بده: چرا اون دختره از توجهی که از مردان می‌گرفت ناراحت میشد؟ چرا دوستم کنار بقیه دائم سعی می‌کنه تا غیرمستقیم بگه چقدر خفن و خوشتیپه؟ چرا دوست دختر قبلیم می‌خواست بهم بگه که موفق شده؟ چرا اون پسره کنار مرد‌ها راحت‌تر از خانوماست؟ این سوالات به‌طرز دقیقی می‌توانن دقیق باشن. مثلا من می‌تونم یه ساعت با یه نفر صحبت کنم و ازطریق همین سوالات متوجه بشم که اون آدم رابطه‌ی داغونی با پدرش داره و این برداشت کاملا هم با واقعیت منطبق باشه. اما خودمون چی؟ نیازهای عاطفی خودمون چیا هستن و چطور می‌تونیم به نیازهای عاطفی دیگران پاسخ درستی بدیم؟ این موضوعیه که در بخش بعدی قراره درباره‌ش صحبت کنم.
شناختن نیازهای عاطفی خودت حالا که با نیازهای عاطفی آشنا شدی، وقتشه که به خودت نگاهی بندازی و ببینی چی از یه رابطه می‌خوای. شاید فکر کنی که این سوال خیلی ساده‌ست، ولی بیشتر آدم‌ها واقعاً نمی‌دونن که توی رابطه چی می‌خوان. یا اگه بدونن، نمی‌تونن به شکل درستی اونو بیان کنن. نتیجه‌اش میشه یه سری رابطه‌های سردرگم و ناکام که توشون کسی واقعاً خوشحال نیست. شناختن نیازهای عاطفی خودت یکی از مهم‌ترین چیزهاییه که باید یاد بگیری. چون وقتی خودت ندونی چی می‌خوای، چطور می‌تونی توقع داشته باشی که طرف مقابلت نیازهای تو رو بفهمه و بهشون پاسخ بده؟ خیلی وقت‌ها ما به اشتباه وارد رابطه‌هایی می‌شیم که اصلاً مناسب ما نیستن، فقط به این دلیل که نمی‌دونیم چی می‌خوایم. شاید دنبال کسی هستی که بهت حس امنیت بده، ولی با کسی وارد رابطه میشی که تمام رفتارهاش پر از بی‌ثباتی و شک و تردیده. یا شاید دنبال ارتباط عمیق و صمیمی باشی، ولی با کسی هستی که اصلاً اهل حرف‌زدن و گوش‌دادن نیست. برای شناختن نیازهای عاطفی‌ات، اولین قدم اینه که به احساساتت توجه کنی. ببین چه چیزهایی توی رابطه تو رو خوشحال می‌کنه و چه چیزهایی باعث ناراحتی‌ت میشه. مثلاً اگه توی رابطه‌ای هستی و هر وقت طرف مقابلت ازت تعریف می‌کنه، حالت خوب میشه، این یعنی نیاز به «اعتبار» داری و برات مهمه که احساس کنی توی رابطه باارزش و مهمی. یا اگه وقتی کنار کسی هستی که می‌تونی راحت باهاش حرف بزنی و اون هم بهت گوش میده و تو حس خوبی داری، این یعنی «ارتباط» برات خیلی مهمه. از اون طرف، باید به لحظاتی که احساس ناخوشایند داری هم توجه کنی. مثلاً اگه همیشه توی رابطه نگران اینی که طرف مقابل بهت خیانت کنه یا ولت کنه، این نشونه‌ایه از اینکه «امنیت» برات اولویت داره و باید روی این نیازت کار کنی. شناختن نیازهای عاطفی توی روابط بهت کمک می‌کنه که بفهمی چه انتظاراتی از طرف مقابل داری و چطور می‌تونی به اون‌ها برسی. نکته‌ی مهمی که درباره‌ی شناخت این نیازها وجود داره اینه که لزوما قرار نیست این نیازها در رابطه‌های عاشقانه کشف بشه. تو حتی با نگاه به روابط دوستانه و خانوادگیت هم می‌تونی به این نیازها پی ببری. یکی دیگه از نکات مهم اینه که وقتی به نیازهای عاطفی خودت پی بردی، باید اون‌ها رو به شکلی درست مطرح کنی. خیلی وقت‌ها ما از اینکه نیازهای‌مون رو به زبان بیاریم، می‌ترسیم. شاید فکر کنیم اگه چیزی رو بخوایم، طرف مقابل از ما دلخور میشه یا از دست‌مون میره؛ ولی اگه تو نیازهای خودت رو نادیده بگیری، دیر یا زود توی رابطه احساس کمبود و نارضایتی می‌کنی. باید یاد بگیری که نیازهای خودت رو با صداقت و شفافیت بیان کنی، بدون اینکه از قضاوت یا واکنش طرف مقابل بترسی. برای شناختن نیازهای عاطفی‌ات، می‌تونی از سوالات زیر استفاده کنی: چه چیزهایی من رو خوشحال می‌کنن؟ فکر کن چه کارهایی، چه جملاتی، و چه رفتارهایی باعث میشن که حس خوبی داشته باشی. چه چیزهایی من رو ناراحت می‌کنن؟ زمانی که احساس ناامنی، بی‌احترامی، یا سردرگمی می‌کنی، چه عواملی در این احساسات دخیل بودن؟ نیازهای من در این لحظه چیه؟ آیا در حال حاضر بیشتر به امنیت، ارتباط، یا اعتبار نیاز داری؟ چطور می‌تونم این نیازها رو به طرف مقابل بگم؟ وقتی به نیازهای خودت پی بردی، باید یاد بگیری چطور این نیازها رو به زبان بیاری و با طرف مقابلت در میون بذاری. این شناختن نیازها یه جور خودآگاهی می‌طلبه. تو باید دائم با خودت در ارتباط باشی و بفهمی چه چیزی توی رابطه ازت می‌خواد. با این آگاهی، می‌تونی از خیلی از مشکلات و تنش‌های رابطه‌هات پیشگیری کنی. مثلاً اگه بدونی که امنیت برات از هر چیزی مهم‌تره، دیگه وقتت رو با کسی تلف نمی‌کنی که این حس رو بهت نمی‌ده. یا اگه دنبال ارتباط عمیق‌تری هستی، باید با کسی باشی که اهل حرف‌زدن و گوش‌کردن باشه. در نهایت، شناختن نیازهای عاطفیِ خودت بهت کمک می‌کنه که در روابطت فعال‌تر باشی. دیگه منتظر نمی‌مونی که طرف مقابل خود به خود نیازهای تو رو بفهمه و برآورده کنه. بلکه با آگاهی و شفافیت، نیازهای خودت رو بیان می‌کنی و روی اون‌ها کار می‌کنی.
چطور تعارضاتی که در رابطه پیش میاد رو به‌شکل درست حل کنیم؟ تعارضات توی هر رابطه‌ای اجتناب‌ناپذیرن. مهم نیست که چقدر با هم خوبین یا چقدر همدیگه رو درک می‌کنین، بالاخره جایی می‌رسه که نظرتون با هم فرق کنه یا احساسات‌تون زخمی بشه. نکته‌ی کلیدی اینه که یاد بگیری چطور این تعارضات رو مدیریت کنی. مشکل اینجاست که خیلی‌ها اصلاً نمی‌دونن چطور باید با اختلافات روبه‌رو بشن. بعضی‌ها از تعارض فرار می‌کنن، بعضی‌ها توی خودشون می‌ریزن و یه عده هم مستقیماً با دعوا و پرخاش بهش واکنش نشون میدن؛ ولی هر کدوم از این روش‌ها فقط مشکل رو بزرگ‌تر می‌کنه. اولین قدم برای حل تعارضات اینه که بفهمی هر تعارضی نشونه‌ی یه نیاز برآورده نشده‌ست. وقتی تو یا طرف مقابلت از چیزی توی رابطه ناراضی هستین، معمولاً پشت این نارضایتی یه نیاز عاطفی وجود داره که بهش توجه نشده. مثلاً اگه طرف مقابلت ازت شکایت می‌کنه که بهش توجه نمی‌کنی، شاید این شکایت در واقع نشونه‌ی یه نیاز برآورده‌نشده به «ارتباط» باشه. اون حس می‌کنه که شما دو نفر اون ارتباط صمیمی و عمیقی که قبلاً داشتین رو از دست دادین. به جای اینکه فوری شروع به دفاع از خودت کنی یا ناراحت بشی، بهتره بهش گوش بدی و بفهمی که واقعاً چه نیازی پشت این حرف‌ها هست. دومین قدم اینه که یاد بگیری احساساتت رو به شکلی سالم و صادقانه بیان کنی. یکی از مشکلات اصلی توی خیلی از رابطه‌ها اینه که طرفین نمی‌تونن به درستی درباره‌ی احساسات و نیازهاشون صحبت کنن. شاید به خاطر ترس از دعوا یا ترس از دست‌دادنِ رابطه، احساسات واقعی‌شون رو سرکوب می‌کنن. ولی این روش هیچ‌وقت جواب نمی‌ده. سرکوب‌کردنِ احساسات مثل این می‌مونه که یه بمب ساعتی رو توی رابطه کار بذاری؛ بالاخره یه روز منفجر میشه. وقتی توی یه موقعیت تنش‌زا قرار می‌گیری، بهترین کار اینه که اول از همه به احساسات خودت توجه کنی. مثلاً اگه از دست طرف مقابلت ناراحتی، به جای اینکه فوراً ازش انتقاد کنی یا باهاش دعوا کنی، سعی کن بفهمی که این ناراحتی از کجا میاد. آیا نیازی توی تو برآورده نشده؟ آیا احساس می‌کنی که بهت احترام گذاشته نشده یا توجهی که لازم داشتی رو دریافت نکردی؟ وقتی به این سوالات جواب دادی، می‌تونی این احساسات رو به شکل سالمی بیان کنی. به جای اینکه به طرف مقابلت بگی «تو همیشه این کار رو می‌کنی»، می‌تونی بگی «من وقتی این اتفاق می‌افته، احساس می‌کنم که به من توجه نمی‌کنی و این ناراحتم می‌کنه.» بااین‌حال می‌خوام یه راهکار عملی هم بهت یاد بدم که برگرفته از آموزه‌های کارل یونگ، روانشناس مطرح سوئیسی هست و روی خودم خیلی جواب داده. اینطوری کار می‌کنه: یه نامه‌ی فرضی خطاب به شخص مدنظرت بنویس و ۱۰۰درصد باهاش رک و بی‌پرده صحبت کن و کاملا احساساتت رو شرح بده. هیچ چیزی رو درون خودت نگه ندار. اجازه بده تمام اون خشم و نفرت و دردی که درونت تجربه می‌کنی، بیرون بریزه. مثلا: بردیاجان، هیچ‌وقت من این رو بهت نگفتم، اما احساس می‌کنم که وقتی کنار آدمای دیگه هستی، کلا یه آدمِ دیگه میشی و تغییر می‌کنی. از یه آدم مهربون و هم‌دل به یه آدم عوضیِ خودخواه تبدیل میشی که بهم نگاه بالا به پایین داره. یادت میاد اون روزی که جلوی دوستت من رو دست انداختی؟ احساس می‌کنم این کار رو کردی تا حس خفن‌بودن به خودت دست بده و خودت رو جلوی دیگران باحال جلوه بدی. اما ازنظر من این ضعفِ خالصه. تو واضحا کنار دیگران احساس ناامنی می‌کنی و… یادت باشه که بیشتر از ۱۰دقیقه برای نوشتن این نامه وقت نذاری. آش رو زیادی شور نکن. سعی کن اصلی‌ترین گلایه‌هات رو روی کاغذ بیاری. بعد بیا یه جوابیه از زبان کسی که نسبت‌ بهش گله‌مندی، خطاب به نامه‌ی خودت بنویس. اینجا قضیه یه‌ذره پیچیده میشه؛ چون باید توی نامه سعی کنی از زاویه‌ی دیدِ اون شخص به خودت جواب بدی و از خودت دفاع کنی. سعی کن تا جای ممکن جوابیه رو منطقی بنویسی. مثلا: شقایق‌جان، متاسفم که توی جمع چنین احساساتی رو بهت منتقل می‌کنم. درست میگی که بعضی‌وقتا توی جمع احساس ناامنی عاطفی می‌کنم؛ اما اونجا احساس کردم که باید ترمزت رو بکشم، چون ما همیشه هرجا که باهم هستیم، تو مدام می‌خوای توی مرکز صحبت‌ها باشی و فقط خودت حرف بزنی. تو می‌دونی که من آدم درون‌گرا و ساکتی هستم. پس چرا هیچ‌وقت سعی نمی‌کنی که من رو به بحث‌ها بکشونی و تشویقم کنی که صحبت کنم؟… حالا که صحبت‌های خودت رو نقد کردی، وقتشه سراغ نامه‌ی سوم بری که قراره از زاویه‌ی دید یه شخص ثالث باشه. مثلا: بردیا و شقایق عزیز، برداشت من از نامه‌های شما اینه که جفت‌تون توی موقعیت‌های اجتماعی احساس ناامنی می‌کنین و هرکدومتون به روش خاص خودش سعی می‌کنه تا با این اضطراب درونیش کنار بیاد؛ بدون اینکه طرف دیگه رو مدنظر قرار بدین… کل این قضیه شاید نیم‌ساعت وقتت رو بگیره؛ اما نتیجه‌ش معجزه‌گره. راستی یه نکته‌ی خیلی مهم هم وجود داره که دوست دارم بهش اشاره کنم: تعارضات همیشه به معنی رسیدن به توافق نیستن! خیلی وقت‌ها ممکنه شما دو نفر نتونین در مورد یه مسئله خاص به توافق برسین. این یعنی باید یاد بگیری که بعضی وقت‌ها، تفاوت‌ها رو بپذیری و با اون‌ها زندگی کنی. هدف از حل تعارضات این نیست که همیشه حق با تو باشه یا اینکه همیشه به نتیجه دلخواهت برسی. هدف اینه که بتونی به شکلی سازنده با تفاوت‌ها کنار بیای و راه‌حل‌هایی پیدا کنی که هر دو طرف احساس رضایت کنن. در نهایت، حل تعارضات توی روابطت نیاز به تمرین و صبوری داره. نباید انتظار داشته باشی که هر وقت تعارضی پیش اومد، بلافاصله حل بشه. بعضی وقت‌ها، تعارضات نیاز به زمان دارن تا هر دو طرف بتونن احساسات و نیازهای همدیگه رو بهتر درک کنن. همین‌طور، باید یاد بگیری که به جای اینکه روی مشکلات تمرکز کنی، روی راه‌حل‌ها تمرکز داشته باشی. وقتی به جای سرزنش و انتقاد از طرف مقابل، سعی کنی با همدیگه راه‌حلی پیدا کنین، رابطه‌تون به مرور زمان قوی‌تر و سالم‌تر میشه.
مرزها به‌اندازه‌ی نیازهای عاطفی در تعیین موفقیت یا ناکامی روابطمون مهم هستن وقتشه که درباره مرزهای شخصی حرف بزنیم. مرزهای شخصی همون چیزایی هستن که بهت کمک می‌کنن توی رابطه‌ها سالم بمونی. ولی متأسفانه، خیلی از ما یا مرزهای ضعیفی داریم، یا اصلاً نمی‌دونیم که چطور باید این مرزها رو بسازیم. مرزهای شخصی یعنی بدونی که تا چه حد می‌خوای به کسی نزدیک بشی و از کجا باید فاصله بگیری. این یعنی اینکه مسئولیت احساسات خودت رو به عهده بگیری و در عین حال، نذاری دیگران ازت سوءاستفاده کنن یا بار مشکلات عاطفی‌شون رو روی دوش تو بندازن. برای اینکه بفهمی آیا در «مرزبندی» مشکل داری یا نه، خوبه به سوالات زیر فکر کنی: آیا فکر می‌کنی که آدما همیشه ازت برای رسیدن به خواسته‌هاشون استفاده می‌کنن و فریبت میدن؟ آیا همیشه فکر می‌کنی که این تو هستی که باید مشکل اطرافیانت رو حل کنی؟ آیا فکر می‌کنی باتوجه‌به زمان کمی که از آشنایی‌تون گذشته، معمولا بیشتر از اون چیزی که باید جذب آدما میشی؟ آیا توی روابطت اوضاع همیشه یا خوبه یا افتضاح؟ یعنی حد وسط رو تجربه نمی‌کنی یا مثلا هرچندماه الگوی قطع ارتباط و بازگشت دوباره رو تجربه می‌کنی؟ آیا همیشه به اطرافیانت میگی که از این قهر و آشتی‌ها بیزاری، اما بااین‌حال هربار خودت رو وسط این داستانا می‌بینی؟ آیا همیشه درحال دفاع‌کردن درباره‌ی چیزهایی هستی که خودت فکر می‌کنی هیچ تقصیری درباره‌شون نداری؟ اگه حتی به بعضی از این سوالات «بله» گفتی، یعنی در مرزبندی‌هات مشکل داری و اگه به همه‌شون «بله» گفتی، نه‌تنها مشکل مرزبندی داری، بلکه احتمالا توی زندگی خودت هم یه‌سری مشکلات شخصی داری. بگذریم؛ برگردیم به ادامه‌ی مطلب! خیلی وقت‌ها توی روابط ما فکر می‌کنیم که اگه همه‌چیز رو برای طرف مقابل فدا کنیم، اون خوشحال میشه و رابطه‌مون بهتر میشه؛ ولی این یکی از بزرگترین اشتباهاتیه که می‌تونی انجام بدی. چون وقتی تو مرزهای خودت رو نادیده بگیری، به طرف مقابل این اجازه رو میدی که ازت بیشتر و بیشتر بخواد، بدون اینکه نیازهات رو بشناسه یا بهشون احترام بذاره. نتیجه‌اش چی می‌شه؟ تو خسته و دلخور میشی و رابطه‌ات کم‌کم به سمت سردی و نارضایتی میره. مرزهای سالم یعنی اینکه بتونی به راحتی «نه» بگی. مثلاً اگه طرف مقابلت ازت انتظارات بی‌جایی داره یا می‌خواد کاری انجام بدی که با اصول و ارزش‌های تو جور در نمیاد، باید بتونی بدون احساس گناه «نه» بگی. این «نه» گفتن خیلی مهمه، چون به طرف مقابلت نشون میده که تو به خودت احترام می‌ذاری و ارزش‌هات برات مهمه. اگه مدام به خاطر خوشحال‌کردن دیگران، از نیازها و مرزهای خودت کوتاه بیای، در نهایت رابطه‌ای خواهی داشت که توش هم خودت نارضایتی و دلخوری داری، هم طرف مقابلت هیچ‌وقت واقعاً ازت راضی نمی‌شه. بااین‌حال قضیه زمانی سخت میشه که ما بخوایم این مرزها رو برای خانواده‌مون اعمال کنیم؛ به‌خاطر اینکه شریک عاطفی چیزیه که درنهایت میشه ترکش کرد و مسیرمون رو ازش جدا کنیم، اما این قضیه برای والدین صدق نمی‌کنه. بنابراین اگه مشکلات مرزبندی با خانواده‌ت داشته باشی، به‌احتمال‌زیاد در رابطه‌ی عاشقانه‌ت هم داری و رابطه‌ی‌ عاشقانه‌ت، بهترین مکان برای شناسایی و حل این مرزبندی‌های اشتباه هست. یکی دیگه از چیزهایی که باید توی مرزهای شخصی رعایت کنی، اینه که مسئولیت احساسات خودت رو بپذیری. مثلاً اگه از چیزی ناراحت شدی، باید بفهمی که چرا این احساس رو داری و چطور می‌تونی باهاش کنار بیای. نباید این توقع رو داشته باشی که طرف مقابل تمام مشکلات عاطفی تو رو حل کنه. همونطور که تو هم مسئول احساسات کسی دیگه نیستی، دیگران هم نمی‌تونن به طور کامل مسئول خوشبختی یا ناراحتی تو باشن. مرزهای سالم به این معنی نیست که دیوار بکشی و اجازه ندی کسی وارد دنیای شخصی‌ت بشه؛ بلکه یعنی بدونی که چطور به کسی نزدیک بشی و چطور از خودت محافظت کنی. این مرزها کمک می‌کنن که هر دو طرف توی رابطه احساس آزادی و رضایت داشته باشن، بدون اینکه نیازهای خودشون رو نادیده بگیرن. ساختن مرزهای شخصی یه جور تمرین مداومه. هر چقدر بیشتر روی شناخت نیازهای خودت و بیان اون‌ها کار کنی، بهتر می‌تونی مرزهای سالم‌تری بسازی و از تنش‌های غیرضروری توی رابطه‌ها جلوگیری کنی. مرزهای سالم نه تنها به تو کمک می‌کنن که احساس رضایت و خوشحالی بیشتری داشته باشی، بلکه روابطت رو هم قوی‌تر و پایدارتر می‌کنن. وقتی مرزهای مشخص و سالم داشته باشی، دیگه نیازی نیست که مدام نگران از‌دست‌دادن کسی باشی، چون اون فرد بهت احترام می‌ذاره و مرزهای تو رو رعایت می‌کنه.
مرزبندی شخصی در عمل چه‌شکلیه؟ از اونجایی که این موضوعیه که خیلی از آدما درباره‌ش مشکل دارن و همیشه می‌پرسن که: «باشه، همه‌ی اینا خوب، اما چیزایی که گفتی در عمل چطوری میشن؟»، پس بهتره که این خلاصه کتاب رو با مثال واقعی تموم کنیم. این نمونه درباره‌ی یه رابطه‌ی کاری و دوستانه‌ست: • «رضا، ما پنج‌ساله داریم باهم کار می‌کنیم. باورم نمی‌شه که من رو اونطوری جلوی رئیس ضایع کردی.» – «اما تو واضحا داشتی اطلاعات غلط رو ارائه می‌دادی. این خیلی مهمه که براساس اعداد درست تصمیم‌گیری بکنیم.» • «آره، اما فکر می‌کردم هوامو داشته باشی. تو باعث شدی شبیه یه احمقِ عوضی به‌نظر برسم. حداقل نباید جلوی اون‌همه آدم با من مخالفت می‌کردی.» – «ببین مجید، تو دوستِ منی؛ اما قرار نیست من به‌جای تو، وظیفه‌ت رو انجام بدم. دیگه هم بنظرم این موضوع رو کشش ندیم. همینجا تمومش کنیم بره.» • «منم دارم کارم رو انجام میدم، رضا!» – «خب، پس نباید نسبت‌به اینکه چی گفتم حساسیت به‌خرج بدی.» این مکالمه ممکنه توی خیلی از موقعیت‌های دوستانه پیش بیاد. یه رفیق یه گندی رو می‌زنه و به‌جای اینکه خودش مسئولیتش رو به‌عهده بگیره، انتظار داره که تو براش رفع و رجوع کنی. توجیه‌شون هم اینه که «ناسلامتی، دوستیم!» این نمونه‌ی یه دوستیِ ناسالمه. درنهایت دوست دارم به مسئله‌ای اشاره کنم که اگه نکنم، این کتاب ناقص می‌مونه. بزرگ‌ترین استدلال مخالف – یا توجیه، بسته به نوع نگاهت – اینه که بعضی‌وقتا تو باید برای کسایی که دوسشون داری، ازخود‌گذشتگی کنی و این یه حقیقته. اگه دوست‌دختر یا دوست‌پسرت به‌طرز عجیب و غیرمنطقی‌ای ازت می‌خواد که هرروز باهاش تماس بگیری، حتی اگه حرفی برای گفتن نباشه و نهایتا ۳دقیقه زمان ببره، تو باید یه ازخودگذشتگیِ کوچیک بکنی تا حداقل بتونی اونو با همین کارِ کوچیک خوشحال کنی. مهمه که اگه این کار رو می‌کنی، به‌خاطر این باشه که خودت می‌خوای، نه اینکه تحت‌فشار باشی یا به‌خاطر این باشه که یه‌وقت ازدستش ندی. محبت و توجه تنها زمانی معتبر و درسته که انتظار متقابلی درونش نهفته نباشه؛ بنابراین اگه در این سناریو، به کسی که دوسش داری زنگ می‌زنی، اما از این کار متنفری و فکر می‌کنی که این کار استقلالت رو زیر سوال برده، پس نشون میده که تو در مرزبندی مشکل داری. بااین‌حال برای خیلیا سخته که بفهمن آیا فلان کار رو دلی انجام میدن یا به‌خاطر ترس از پیامدشه. یه تست برای این کار وجود داره که می‌تونه کمکت کنه. از خودت بپرس اگه این کار رو نکنم، چی توی رابطه‌ت تغییر می‌کنه؟ اگه از اون تغییر واقعا واهمه داری، نشونه‌ی بدیه. اگه پیامدش ناخوشاینده، اما می‌دونی که حتی اگه متوقفش کنی، بازم چیزی در تو تغییر نمی‌کنه، نشونه‌ی خوبیه. فردی که مرزهای شخصی قوی داره، می‌فهمه که انتظار اینکه دو نفر ۱۰۰٪ نیازهای همدیگه رو برآورده کنن غیرمنطقیه. این فرد می‌دونه که ممکنه گاهی احساسات دیگران رو ناراحت کنه، اما در نهایت نمی‌تونه تعیین کنه که دیگران چه احساسی داشته باشن. فردی که مرزهای قوی داره، می‌فهمه که یه رابطه‌ی سالم به معنی کنترل احساسات طرف مقابل نیست، بلکه به معنی حمایت از رشد و مسیر خودشکوفایی هر کدوم از طرفین در رابطه‌ست.
حرف اصلی کتاب کلا حرف اصلی کتاب درباره‌ی درک عمیق‌ترمون از رابطه بود. از شناخت نیازهای احساسی گرفته تا ساختن مرزهای شخصی و حل تعارضات، توی این کتاب مارک منسن سعی کرد بهت یاد بده تا ازطریق شناخت نیازهای عاطفیِ خودت و همچنین ایجاد ساختار مرزبندیِ قوی، رابطه‌ی سالم‌تری بسازی. وقتی بدونی خودت و طرف مقابلت چی از رابطه می‌خواین و چطور می‌تونین با هم کنار بیاین، رابطه‌ها دیگه به سمت سردی و شکست نمی‌رن. به جای اینکه توی رابطه احساس خستگی یا ناامیدی کنی، با این راهنمایی‌ها می‌تونی رابطه‌هایی داشته باشی که بهت احساس رضایت و خوشبختی میدن.
ثبت نام

ثبت نام کاربر

This site is protected by reCAPTCHA and the Google
Privacy Policy and Terms of Service apply.